به مناسبت روز جهانی معلولان مطرح شد:
کرامت، مهمترین نیاز افراد توانیاب
گروه اجتماعی- مرضیه صاحبی
«پیش از مناسبسازی فیزیکی شهرها، باید مناسبسازی ذهنها انجام شود. طبیعتا اگر مردم بدانند که معلولیت بخشی از تنوع انسانی است، معلول باید دیده شود نه پنهان و حذف موانع، مسئولیت اجتماعی همه است، آنگاه فشار اجتماعی برای اجرای قانون افزایش مییابد، کرامت انسانی نهادینه میشود، مسئولان مجبور به پاسخگویی بوده و افراد دارای معلولیت بهعنوان شهروند برابر دیده میشوند.» این عبارت، گزیده اظهارات بهروز مروتی از فعالان پرسابقه در حوزه دفاع از حقوق معلولان است.
او به مناسبت روز جهانی افراد دارای معلولیت، در گفتوگو با «رسالت» صراحتا از عدم نگرش درست مسئولان انتقاد کرده و معتقد است: تا زمانی که مسئولان نگاه خود را نسبت به پدیده معلولیت اصلاح نکنند، قوانین اجرایی نشود، رسانهها تصویر واقعی معلولیت را نشان ندهند، مدارس آموزش ندهند و شهرها دسترسپذیر نشوند، نمیتوان از «پذیرش اجتماعی» یا «شهر دوستدار معلولان» سخن گفت.
مروتی خواهان حق بقای باکرامت و مسئولانه برای افراد دارای معلولیت است و باور دارد که این مقوله، حلقه گمشده حل مسئله معلولان در ایران است. او هشدار میدهد که درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند!
آقای مروتی همانطور که میدانید یکی از نُرمهای مهم جهانی برای فهم میزان توسعهیافتگی جوامع، فرهنگ پذیرش معلولان از سوی افراد و اجتماع است. اینکه آنها را غیرعادی تصور نکنیم. جامعه ایران چقدر در این مسیر موفق بوده و برای تغییر مسیر یا بهبود شرایط چهکارهایی را باید انجام دهد؟
پذیرش اجتماعی افراد دارای معلولیت در ایران هنوز بهطور کامل شکل نگرفته است، چون نگرش غالب در جامعه و حتی در سطح حاکمیت، همچنان ترحممحور، صدقهمحور و مبتنی بر ناتوانپنداری است. این نگاه باعث شده معلولیت نه بهعنوان «تنوع انسانی» بلکه بهعنوان «مشکل فردی» دیده شود. بنابراین هنوز هم در سطح کلان جامعه، فرهنگ پذیرش معلولان بهعنوان شهروندان دارای حق شکل نگرفته و اساسا حقوقی برای آنان تعریف نشده است. البته در مواردی هم که حقوقی تعریف شده از سوی مسئولان اجرا نمیشود. متأسفانه افراد دارای معلولیت نه در رسانه و نه در آموزشوپرورش جایگاهی ندارند. البته فضای مجازی طی سالهای اخیر توانسته نقش بسزایی در این زمینه ایفا کند اما هنوز هم نگاه غالب، نگاهی ترحمآمیز است، ازاینرو برای تغییر مسیر و بهبود شرایط ابتدا باید از طریق فرهنگسازی در مدارس و رسانه ملی اقدام کرد. صداوسیما میتواند در برنامهها و همینطور سریالها به نقش مثبت افراد دارای معلولیت بپردازد بااینحال همیشه در سریالها، معلولیت را ناشی از عقوبت گناهان دانستهاند. بدون تردید این دیدگاه باید عوض شود، تا تغییر نگاه رخ ندهد، نمیتوانیم بگوییم که فرهنگ پذیرش در بدنه اجتماع شکل گرفته و در حال ارتقاء است. لذا در شرایطی که همچنان بیتوجهی به نگاه حقوقمحور نسبت به افراد دارای معلولیت، تصور غلط از «ناتوان بودن» این افراد، نبود آموزش رسمی در مدارس درباره معلولیت، بازنمایی نادرست این موضوع در رسانهها (معلولیت بهعنوان عقوبت یا ناتوانی)، حضور کمرنگ معلولان در فضاهای عمومی به دلیل نبود دسترسپذیری، حذف کودکان دارای معلولیت از مدارس عادی و فقدان برنامههای فرهنگی و رسانهای مؤثر؛ عمدهترین دلایل عدم پذیرش معلولان را تشکیل میدهد، راه درازی برای بهبود شرایط در پیش است. راههای بهبود این وضعیت هم مشخص است و باید از طریق آموزش عمومی، نمایش فعال افراد دارای معلولیت در نقشهای واقعی و حرفهای (استاد، مهندس، کارمند، هنرمند، سیاستگذار)، تولید برنامههای کارشناسی شده درباره حقوق معلولیت، برگزاری کمپینهای آگاهیبخش با حضور خود افراد دارای معلولیت، آموزش کارکنان نهادهای دولتی، رانندگان حملونقل و کارکنان مترو، اصلاح محتوای آموزشی مدارس و گنجاندن موضوع معلولیت بهعنوان بخشی از تنوع انسان در این زمینه فرهنگسازی کرد.
یکی از مشکلات اساسی جامعه معلولین نبود تسهیلات و امکانات لازم جهت دسترسی به حملونقل عمومی و دشوارسازی سفرهای بینشهری است. لطفا مشکلات معلولین را در هنگام استفاده از وسایل نقلیه عمومی (چند نمونه را بهصورت موردی) شرح دهید.
مشکلات در این بخش مربوط به سطح شهری و بینشهری است. در سطح شهر، خطوط بیآرتی دارای رمپ بوده و قابل تردد است، بااینحال معلولان با چالشهایی در این بخش مواجهاند، که مهمترینش رفتار ناآگاهانه یا بیتفاوت رانندگان است و اینکه آموزش ندیدهاند و همکاری لازم را ندارند. متأسفانه به همین علت، وقتی فرد معلولی را میبینند که سوار ویلچر شده، در قبال جابهجایی او مسئولیتی برای خود قائل نیستند و فاصله زیاد اتوبوس با سکو، ازدحام جمعیت و عدم مدیریت مناسب اجازه نمیدهد تا معلولان سوار اتوبوس شوند. از سایر مسافرین هم نمیتوانند کمک بگیرند چون اغلب افراد در مورد نحوه جابهجایی معلولان اطلاعاتی ندارند و در صورت کمک کردن هم این اقدام میتواند آسیبزا باشد. تازه این موارد مربوط به خطوط بیآرتی است، چون اساسا امکانی برای استفاده و تردد با خطوط معمولی وجود ندارد.
در مورد مترو هم بالغبر ۹۰ درصد ایستگاهها فاقد آسانسور فعال و قابلاستفاده هستند. برخی ایستگاهها فقط در ورودی یا خروجی آسانسور دارند و مسیر کامل قابلاستفاده نیست. از طرفی در ناوگان مترو، پلهبرقی برای ویلچر ممنوع و خطرناک است و به علت نبود رمپ در ورودیها، نبود راهنمای صوتی و لمسی کافی برای نابینایان، امکان استفاده از این ناوگان برای افراد دارای معلولیت وجود ندارد. اگرچه امکان استفاده از بالابرهای قابلحمل وجود دارد، اما تهیه و آموزش آن انجام نشده است.
در خصوص تاکسی و تاکسیهای اینترنتی نیز مشکلات متعددی وجود دارد و اغلب با مسائلی نظیر امتناع برخی رانندگان از جابهجایی افراد دارای معلولیت، نبود خودروهای مناسبسازیشده، هزینه بالاتر جابهجایی و نبود آموزش برای رانندگان در شرایط اضطراری یا جابهجایی ایمن ویلچر مواجهیم.
خودم شخصا بهعنوان یک فرد دارای معلولیت برای تردد با تاکسیهای اینترنتی، تجربه تلخی در جریان جنگ دوازدهروزه دارم. باتوجه به اینکه منزل ما نزدیک مهرآباد بود، به دلیل سروصدای زیاد و ترس همسرم مجبور بودیم که از تهران خارج شویم. بنابراین تصمیم گرفتیم به ترمینال برویم تا شاید بتوانیم با اتوبوسی از تهران خارج شویم. برای رفتن به ترمینال تاکسی اینترنتی گرفتیم، اما راننده هیچ آگاهی و اطلاعاتی در مورد نحوه جابهجایی فرد دارای معلولیت نداشت و بهصورت فاجعهباری مرا با هزار زحمت سوار ماشین کرد. بنابراین نهتنها در بحث مناسبسازی تاکسیهای اینترنتی اقدامی صورت نگرفته، بلکه رانندگان این بخش نیز در زمینه جابهجایی معلولان آگاهی لازم را ندارند. همین مشکلات در بخش حملونقل بینشهری هم مشهود است و با نبود اتوبوسهای ویلچربر، امتناع برخی رانندگان از سوار کردن افراد دارای ویلچر، نبود کمکرسان در پایانهها و نبود صندلی مخصوص یا فضای کافی برای ویلچر مواجهیم. شاید این تصور وجود داشته باشد که در چنین وضعیتی مناسبترین گزینه موجود برای تردد بینشهری، استفاده از قطار است. اما متأسفانه بسیاری از واگنها فضای کافی برای ویلچر ندارند، جابهجایی اغلب با بلند کردن دستی انجام میشود و مسیرهای داخل واگنها تنگ و غیرقابل تردد است. جابهجایی با هواپیما نیز برای بسیاری از معلولان امکانپذیر نیست، چراکه هزینهها در این بخش بسیار بالاست، تخفیفها محدود و فقط برای معلولیتهای شدید اعمال میشود و انتقال ویلچر دشوار بوده و احتمال آسیب دیدن آن وجود دارد.
همانطور که بارها مطرح شده، عدم تسهیل تردد شهری برای معلولین سبب انزوا و مطرودسازی آنها از جامعه و در خانه نگاه داشتن آنها میشود. حتی قابلیت دسترسی به اماکن عمومی و تفریحی همچون پارک، سینما و غیره را با ناهمواری مواجه میکند. این محدودیتها چه تأثیراتی بر سلامت روان معلولان برجای میگذارد؟
تردیدی نیست که عدم دسترسپذیری، افراد دارای معلولیت را در معرض آسیبهای جدی روانی قرار میدهد، ازجمله به انزوای اجتماعی، افسردگی و اضطراب، کاهش اعتمادبهنفس و احساس بیارزشی، وابستگی اجباری به خانواده، ازدستدادن فرصتهای شغلی، تحصیلی و تفریحی، احساس «شهروند درجهدو بودن»، خستگی روانی ناشی از تلاش مداوم برای عبور از موانع، خانهنشینی اجباری و تشدید مشکلات روانی میانجامد. این وضعیت نشان میدهد که مناسبسازی شهری برای تأمین سلامت روان یک اقدام ضروری است، نه یک اقدام لوکس یا تشریفاتی و عدم ارائه امکانات لازم برای تردد در شهر، این پیام را برای جامعه معلولان به همراه دارد که آنان حق ندارند از امکانات شهری و امکاناتی که سایر شهروندان از آن برخوردارند استفاده کنند، طبیعتا این مسئله، سلامت روح و روان آنان را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد.
آیا برای حل مشکلات جامعه معلولان نظیر مناسبسازی و یا حل مشکلات معیشتی این گروه بودجهای کلان موردنیاز است که مسئولان از زیر بار آن شانه خالی میکنند؟
بخش زیادی از مناسبسازیها ازجمله نصب رمپ، ایجاد مسیرهای ویژه نابینایان، اصلاح ورودی ساختمانها، مناسبسازی سامانههای الکترونیکی و خرید بالابرهای قابلحمل برای مترو کمهزینهاند. بهعنوانمثال بودجه ساخت مترو در سه تا پنج سال گذشته، برای هر کیلومتر چند صد میلیارد تومان بوده است اما مسلما تعبیه آسانسور در این فضا به بودجه خاصی نیاز ندارد. بااینوجود، بهانه همیشگی مسئولان برای عدم مناسبسازی و اختصاص بودجه این است که ساختار تهران قدیمی است، حال اینکه ساختار مترو مربوط به زمان معاصر است. بنابراین توجیهی ندارد که دستکم ایستگاههای جدید آن، فاقد آسانسور باشد. از طرفی در مترو، بالابرهایی داریم که حتی نیاز به آسانسور و صرف هزینه چندانی ندارد. متأسفانه چون نگرش مسئولان غلط است و نگاه آنان به پدیده معلولیت تغییری نکرده، در بخش دسترسپذیری و مناسبسازی عملکرد خوبی نداشتهاند. اگر نگرشها تغییر کند، بسیاری از اقدامات در حوزه معلولیت به بودجه کلانی نیاز ندارد. حتی بودجههایی هم که برای مشکلات معیشتی در نظر میگیرند، نسبت به حیفومیل منابع در سایر بخشها، زیاد نیست. اما مشکل دیگری که وجود دارد، این است که بر بودجههای تخصیصی نظارت درستی اعمال نمیشود و اگر چندین اقدام صورت بگیرد، میتوان میزان این بودجهها را کاهش داد. نخستین اقدام پیشگیری است. ما سالها است که فریاد میزنیم دو سه هزار نقطه حادثهخیز در کشور باعث مرگومیر و معلولیت میشود. اگر با صرف هزینه، این چند هزار نقطه، ایمن شود، قطعا در کاهش تصادفات مؤثر خواهد بود و این مسئله میتواند از میزان مرگومیر و هزینههایی که تصادفات ناشی از معلولیت بر خانوارها تحمیل میکند، به طرز چشمگیری بکاهد. مرگ براثر حوادث ناشی از کار نیز پس از تصادفهای جادهای، دومین عامل مرگومیر است. بنابراین اگر ایمنی کارگران را در محیطهای کاری افزایش دهیم با کاهش معلولیت مواجه خواهیم بود. چنانچه این موارد کاهش پیدا کند، آنگاه بودجههایی که برای درمان و توانبخشی لازم است کاهش مییابد. حتی صرف میلیاردها تومان بودجه برای برگزاری گرامیداشت روز جهانی معلولیت نیز اقدامی غلط و هزینهبر است. تا زمانی که بسیاری از معلولان، متقاضی ویلچر هستند و معلولانی که حق پرستاری و کمکهزینه معیشتی نیاز دارند مدتهاست پشت نوبت سازمان بهزیستی ماندهاند، هرگز نباید یک ریال برای اینگونه مراسمها هزینه کرد. این مسئله به لحاظ قانونی، اخلاقی و شرعی هم درست نیست. هرچه اینگونه مراسمها باشکوهتر برگزار شود، نشانه ناکارآمدی دولتها است، آنهم در شرایطی که بسیاری از معلولان ما درگیر مشکلات معیشتیاند و برای تهیه سادهترین اقلام موردنیاز خود ماندهاند. لذا مشکل اصلی ما در این بخش، نبود اراده مدیریتی، فقدان نظارت، اولویتبندی نادرست، تخصیصنیافتن بودجههای مصوب و صرف هزینههای کلان برای مراسمهای نمایشی و بیاثر است.
گروهی بر این باورند که جلوتر از توسعه شهرهای دوستدار معلولان، این اذهان شهروندان ایرانی است که بایستی به درکی نوین از پدیده معلولیت برسد. چنین درکی اگر حاصل شود، شهرها در سیر زمانی توسعه خود، به محیطی امنتر، فراختر، روادارانهتر و درمجموع توأم باکرامت برای معلولان تبدیل میشوند، دیدگاه شما دراینباره چیست؟
ببینید در این زمینه میان اذهان و شیوه نگرش شهروندان و مسئولان تفاوتی وجود ندارد و مسئله از همان فقدان فرهنگسازی و نبود آگاهسازی نشئت میگیرد. البته مناسبسازی شهری فقط برای معلولان نیست و سالمندان و زنان باردار و یا زنانی که فرزند خود را با کالسکه جابهجا میکنند هم باید از این امکان برخوردار باشند. طبیعتا شهری که مناسبسازی شده و دسترسپذیر باشد، برای عموم شهروندان قابلاستفاده است. اینکه بگوییم ابتدا نوع نگرش شهروندان به پدیده معلولیت باید تغییر کرده و بعد آنان از مسئولان مطالبهگری کنند، حرف غلطی نیست اما یک نکته وجود دارد، اینکه مسئولان شهری باید با فرهنگسازی و ایجاد شهرهای دسترسپذیر برای عموم شهروندان، کاری کنند که نگرش مردم هم نسبت به این قضیه فرق کند. مادامیکه نگرش آنان نسبت بهحقوق افراد دارای معلولیت درست و سازنده نباشد، قطعا این موضوع در نظام برنامهریزی آنان جایگاهی نخواهد داشت. وقتیکه شهروندان در سینما، پارک یا استادیومهای ورزشی افراد دارای معلولیت را در کنار خود نبینند، با این افراد تعاملی نخواهند داشت و بستری برای تغییر نگاه مهیا نمیشود. بنابراین نگرش شهروندان با شعار دادن تغییر نمیکند. شما اگر پیوسته دراینخصوص شعار بدهید اما مردم، تردد افراد معلول را در سطح شهر به چشم نبینند و از نزدیک شاهد مشارکت اجتماعی آنان نباشند، بیفایده است. لذا مهم است که ابتدا اذهان مسئولان و نگرش آنان به پدیده معلولیت تغییر کند، تا در درازمدت با اعمال قوانین و ایجاد زیرساختهای مناسب شهری، افراد دارای معلولیت از انزوا بیرون بیایند. در این صورت نگاه شهروندان نیز در تعامل با افراد دارای معلولیت تغییر خواهد کرد. البته تردیدی وجود ندارد که نوع نگاه شهروندان به این پدیده بهتر از مسئولان است. حمایتها و آن نگرشی که شهروندان دارند، با مسئولان قابل قیاس نیست و این هم بهواسطه وجود فضای مجازی بوده است. این نکته نیز حائز اهمیت است که چنانچه مسئولان نخواهند حقوق افراد دارای معلولیت را به رسمیت بشناسند، تغییر نگاه شهروندان، در بهبود وضعیت معلولین تأثیری نخواهد داشت. چون کاری از دستشان برنمیآید.
ازاینرو با شما موافقم که تغییر نگرش ضروری است و قبل از مناسبسازی فیزیکی شهرها، باید مناسبسازی ذهنها انجام شود. طبیعتا اگر مردم بدانند که معلولیت بخشی از تنوع انسانی است، معلول باید دیده شود نه پنهان و حذف موانع، مسئولیت اجتماعی همه است، آنگاه فشار اجتماعی برای اجرای قانون افزایش مییابد، کرامت انسانی نهادینه میشود، مسئولان مجبور به پاسخگویی بوده و افراد دارای معلولیت بهعنوان شهروند برابر دیده میشوند. بااینحال، همانطور که اشاره کردم تغییر نگرش باید از مسئولان آغاز شود؛ زیرا اجرای قانون در اختیار آنان است، مناسبسازی شهری بدون اراده مدیریتی ممکن نیست و حضور معلولان در شهر، خود باعث تغییر نگرش مردم میشود.
میگویند یک معلول در جامعهای توسعهیافته امکان دارد تا در قبای یک شهروند معمولی و آزاد، تمایلات و خواستههای خود را در طول دوره حیات پیگیری کند. این راه که از طریق قائل شدن حق برای بقای باکرامت و مسئولانه از سوی جامعه و نهادهای اجتماعی توسعه داده میشود، حلقه گمشده حل مسئله معلولان در ایران است. درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند، آیا با این تحلیل موافقید؟
کاملا با این تحلیل موافق هستم. ابتدای صحبتم اشاره کردم که نگاه حقمحور بهجامعه معلولان باید جایگزین نگاه ترحمبرانگیز شود، تا این گروه بتوانند در زندگی جمعی، کنار سایر شهروندان منشأ اثر باشند. مادامیکه این اتفاق رخ ندهد و قانون افراد دارای معلولیت اجرایی نشود، نگاه به این افراد، توأم با دلسوزی و ترحم خواهد بود، نگاهی که بهشدت آسیبزا است. متأسفانه هنوز هم رگههایی از تغییر نگاه در مسئولان مشاهده نمیشود. همین باعث شده ما نیز فعالیت مدنی خود را در این بخش کاهش دهیم. به دلیل اینکه هیچ تغییری اعمال نشده و کماکان در بر همان پاشنه سابق میچرخد. یعنی همچنان معلولان را ناتوان میبینند. حال اینکه تعداد معلولان موفق کم نیست. اگر دقت کرده باشید مدالهای پارالمپیک چندین برابر مدالهای المپیکی است ولی به این موارد توجه نمیشود. بنابراین همانطور که اشاره کردید درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند. لذا اگر تغییر نگرش حاصل شود، خودبهخود شاهد مناسبسازی، رفع مشکلات معیشتی و اشتغال معلولان خواهیم بود. در حال حاضر دولت مطابق ماده ۱۵ قانون حمایت از حقوق معلولان باید حداقل سه درصد از استخدامها را به افراد دارای معلولیت اختصاص بدهد اما این مادهقانونی بیشتر از یک درصد اجرا نشده است. این بیانگر نگرش منفی دولتها است یعنی دولت باور ندارد که افراد دارای معلولیت میتوانند از عهده مسئولیتی که به آنان سپرده میشود، برآیند. طبیعتا وقتی در دولت و حاکمیت این نگرش وجود دارد، نمیتوانیم از جامعه و اذهان عمومی توقع بیشتری داشته باشیم. این دولتها و حاکماناند که فرهنگ را بهجامعه منتقل میکنند.
متأسفانه به دلیل عملکرد بد مسئولان، نگاه غالب در ایران این است که معلول «نیازمند ترحم» است، نه حقوق، معلولیت «مصیبت شخصی» است، نه «مسئولیت اجتماعی» و اینکه فرد باید با محیط سازگار شود، نه محیط با فرد. پیامدهای این نگاه؛ سلب آزادی انتخاب، خانهنشینی اجباری، حذف از فرصتهای شغلی و تحصیلی، ناتوانسازی اجتماعی و وابستگی به خانواده و نهادهای حمایتی است. حلقه گمشده در این بخش، بهرسمیتشناختن فرد دارای معلولیت بهعنوان شهروند دارای حق است. اگر جامعه و نهادها حق انتخاب، حق مشارکت، حق حضور آزادانه و حق استفاده برابر از خدمات را فراهم کنند، افراد دارای معلولیت میتوانند مانند دیگران مسیر زندگی خود را تعیین کنند. اما در وضعیت فعلی، موانع اجتماعی، فرهنگی و شهری، معلولیت را به «ناتوانی» تبدیل میکنند.
بهعنوان سخن پایانی اگر نکتهای جامانده بفرمایید.
در جمعبندی نهایی میخواهم تأکید کنم که مشکل اصلی افراد دارای معلولیت در ایران، نبود زیرساخت نیست؛ نبود نگرش درست و اراده مدیریتی است. تا زمانی که مسئولان نگاه خود را اصلاح نکنند، قوانین اجرا نشود، رسانهها تصویر واقعی معلولیت را نشان ندهند، مدارس آموزش ندهند و شهرها دسترسپذیر نشوند، نمیتوان از «پذیرش اجتماعی» یا «شهر دوستدار معلولیت» سخن گفت.
«پیش از مناسبسازی فیزیکی شهرها، باید مناسبسازی ذهنها انجام شود. طبیعتا اگر مردم بدانند که معلولیت بخشی از تنوع انسانی است، معلول باید دیده شود نه پنهان و حذف موانع، مسئولیت اجتماعی همه است، آنگاه فشار اجتماعی برای اجرای قانون افزایش مییابد، کرامت انسانی نهادینه میشود، مسئولان مجبور به پاسخگویی بوده و افراد دارای معلولیت بهعنوان شهروند برابر دیده میشوند.» این عبارت، گزیده اظهارات بهروز مروتی از فعالان پرسابقه در حوزه دفاع از حقوق معلولان است.
او به مناسبت روز جهانی افراد دارای معلولیت، در گفتوگو با «رسالت» صراحتا از عدم نگرش درست مسئولان انتقاد کرده و معتقد است: تا زمانی که مسئولان نگاه خود را نسبت به پدیده معلولیت اصلاح نکنند، قوانین اجرایی نشود، رسانهها تصویر واقعی معلولیت را نشان ندهند، مدارس آموزش ندهند و شهرها دسترسپذیر نشوند، نمیتوان از «پذیرش اجتماعی» یا «شهر دوستدار معلولان» سخن گفت.
مروتی خواهان حق بقای باکرامت و مسئولانه برای افراد دارای معلولیت است و باور دارد که این مقوله، حلقه گمشده حل مسئله معلولان در ایران است. او هشدار میدهد که درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند!
آقای مروتی همانطور که میدانید یکی از نُرمهای مهم جهانی برای فهم میزان توسعهیافتگی جوامع، فرهنگ پذیرش معلولان از سوی افراد و اجتماع است. اینکه آنها را غیرعادی تصور نکنیم. جامعه ایران چقدر در این مسیر موفق بوده و برای تغییر مسیر یا بهبود شرایط چهکارهایی را باید انجام دهد؟
پذیرش اجتماعی افراد دارای معلولیت در ایران هنوز بهطور کامل شکل نگرفته است، چون نگرش غالب در جامعه و حتی در سطح حاکمیت، همچنان ترحممحور، صدقهمحور و مبتنی بر ناتوانپنداری است. این نگاه باعث شده معلولیت نه بهعنوان «تنوع انسانی» بلکه بهعنوان «مشکل فردی» دیده شود. بنابراین هنوز هم در سطح کلان جامعه، فرهنگ پذیرش معلولان بهعنوان شهروندان دارای حق شکل نگرفته و اساسا حقوقی برای آنان تعریف نشده است. البته در مواردی هم که حقوقی تعریف شده از سوی مسئولان اجرا نمیشود. متأسفانه افراد دارای معلولیت نه در رسانه و نه در آموزشوپرورش جایگاهی ندارند. البته فضای مجازی طی سالهای اخیر توانسته نقش بسزایی در این زمینه ایفا کند اما هنوز هم نگاه غالب، نگاهی ترحمآمیز است، ازاینرو برای تغییر مسیر و بهبود شرایط ابتدا باید از طریق فرهنگسازی در مدارس و رسانه ملی اقدام کرد. صداوسیما میتواند در برنامهها و همینطور سریالها به نقش مثبت افراد دارای معلولیت بپردازد بااینحال همیشه در سریالها، معلولیت را ناشی از عقوبت گناهان دانستهاند. بدون تردید این دیدگاه باید عوض شود، تا تغییر نگاه رخ ندهد، نمیتوانیم بگوییم که فرهنگ پذیرش در بدنه اجتماع شکل گرفته و در حال ارتقاء است. لذا در شرایطی که همچنان بیتوجهی به نگاه حقوقمحور نسبت به افراد دارای معلولیت، تصور غلط از «ناتوان بودن» این افراد، نبود آموزش رسمی در مدارس درباره معلولیت، بازنمایی نادرست این موضوع در رسانهها (معلولیت بهعنوان عقوبت یا ناتوانی)، حضور کمرنگ معلولان در فضاهای عمومی به دلیل نبود دسترسپذیری، حذف کودکان دارای معلولیت از مدارس عادی و فقدان برنامههای فرهنگی و رسانهای مؤثر؛ عمدهترین دلایل عدم پذیرش معلولان را تشکیل میدهد، راه درازی برای بهبود شرایط در پیش است. راههای بهبود این وضعیت هم مشخص است و باید از طریق آموزش عمومی، نمایش فعال افراد دارای معلولیت در نقشهای واقعی و حرفهای (استاد، مهندس، کارمند، هنرمند، سیاستگذار)، تولید برنامههای کارشناسی شده درباره حقوق معلولیت، برگزاری کمپینهای آگاهیبخش با حضور خود افراد دارای معلولیت، آموزش کارکنان نهادهای دولتی، رانندگان حملونقل و کارکنان مترو، اصلاح محتوای آموزشی مدارس و گنجاندن موضوع معلولیت بهعنوان بخشی از تنوع انسان در این زمینه فرهنگسازی کرد.
یکی از مشکلات اساسی جامعه معلولین نبود تسهیلات و امکانات لازم جهت دسترسی به حملونقل عمومی و دشوارسازی سفرهای بینشهری است. لطفا مشکلات معلولین را در هنگام استفاده از وسایل نقلیه عمومی (چند نمونه را بهصورت موردی) شرح دهید.
مشکلات در این بخش مربوط به سطح شهری و بینشهری است. در سطح شهر، خطوط بیآرتی دارای رمپ بوده و قابل تردد است، بااینحال معلولان با چالشهایی در این بخش مواجهاند، که مهمترینش رفتار ناآگاهانه یا بیتفاوت رانندگان است و اینکه آموزش ندیدهاند و همکاری لازم را ندارند. متأسفانه به همین علت، وقتی فرد معلولی را میبینند که سوار ویلچر شده، در قبال جابهجایی او مسئولیتی برای خود قائل نیستند و فاصله زیاد اتوبوس با سکو، ازدحام جمعیت و عدم مدیریت مناسب اجازه نمیدهد تا معلولان سوار اتوبوس شوند. از سایر مسافرین هم نمیتوانند کمک بگیرند چون اغلب افراد در مورد نحوه جابهجایی معلولان اطلاعاتی ندارند و در صورت کمک کردن هم این اقدام میتواند آسیبزا باشد. تازه این موارد مربوط به خطوط بیآرتی است، چون اساسا امکانی برای استفاده و تردد با خطوط معمولی وجود ندارد.
در مورد مترو هم بالغبر ۹۰ درصد ایستگاهها فاقد آسانسور فعال و قابلاستفاده هستند. برخی ایستگاهها فقط در ورودی یا خروجی آسانسور دارند و مسیر کامل قابلاستفاده نیست. از طرفی در ناوگان مترو، پلهبرقی برای ویلچر ممنوع و خطرناک است و به علت نبود رمپ در ورودیها، نبود راهنمای صوتی و لمسی کافی برای نابینایان، امکان استفاده از این ناوگان برای افراد دارای معلولیت وجود ندارد. اگرچه امکان استفاده از بالابرهای قابلحمل وجود دارد، اما تهیه و آموزش آن انجام نشده است.
در خصوص تاکسی و تاکسیهای اینترنتی نیز مشکلات متعددی وجود دارد و اغلب با مسائلی نظیر امتناع برخی رانندگان از جابهجایی افراد دارای معلولیت، نبود خودروهای مناسبسازیشده، هزینه بالاتر جابهجایی و نبود آموزش برای رانندگان در شرایط اضطراری یا جابهجایی ایمن ویلچر مواجهیم.
خودم شخصا بهعنوان یک فرد دارای معلولیت برای تردد با تاکسیهای اینترنتی، تجربه تلخی در جریان جنگ دوازدهروزه دارم. باتوجه به اینکه منزل ما نزدیک مهرآباد بود، به دلیل سروصدای زیاد و ترس همسرم مجبور بودیم که از تهران خارج شویم. بنابراین تصمیم گرفتیم به ترمینال برویم تا شاید بتوانیم با اتوبوسی از تهران خارج شویم. برای رفتن به ترمینال تاکسی اینترنتی گرفتیم، اما راننده هیچ آگاهی و اطلاعاتی در مورد نحوه جابهجایی فرد دارای معلولیت نداشت و بهصورت فاجعهباری مرا با هزار زحمت سوار ماشین کرد. بنابراین نهتنها در بحث مناسبسازی تاکسیهای اینترنتی اقدامی صورت نگرفته، بلکه رانندگان این بخش نیز در زمینه جابهجایی معلولان آگاهی لازم را ندارند. همین مشکلات در بخش حملونقل بینشهری هم مشهود است و با نبود اتوبوسهای ویلچربر، امتناع برخی رانندگان از سوار کردن افراد دارای ویلچر، نبود کمکرسان در پایانهها و نبود صندلی مخصوص یا فضای کافی برای ویلچر مواجهیم. شاید این تصور وجود داشته باشد که در چنین وضعیتی مناسبترین گزینه موجود برای تردد بینشهری، استفاده از قطار است. اما متأسفانه بسیاری از واگنها فضای کافی برای ویلچر ندارند، جابهجایی اغلب با بلند کردن دستی انجام میشود و مسیرهای داخل واگنها تنگ و غیرقابل تردد است. جابهجایی با هواپیما نیز برای بسیاری از معلولان امکانپذیر نیست، چراکه هزینهها در این بخش بسیار بالاست، تخفیفها محدود و فقط برای معلولیتهای شدید اعمال میشود و انتقال ویلچر دشوار بوده و احتمال آسیب دیدن آن وجود دارد.
همانطور که بارها مطرح شده، عدم تسهیل تردد شهری برای معلولین سبب انزوا و مطرودسازی آنها از جامعه و در خانه نگاه داشتن آنها میشود. حتی قابلیت دسترسی به اماکن عمومی و تفریحی همچون پارک، سینما و غیره را با ناهمواری مواجه میکند. این محدودیتها چه تأثیراتی بر سلامت روان معلولان برجای میگذارد؟
تردیدی نیست که عدم دسترسپذیری، افراد دارای معلولیت را در معرض آسیبهای جدی روانی قرار میدهد، ازجمله به انزوای اجتماعی، افسردگی و اضطراب، کاهش اعتمادبهنفس و احساس بیارزشی، وابستگی اجباری به خانواده، ازدستدادن فرصتهای شغلی، تحصیلی و تفریحی، احساس «شهروند درجهدو بودن»، خستگی روانی ناشی از تلاش مداوم برای عبور از موانع، خانهنشینی اجباری و تشدید مشکلات روانی میانجامد. این وضعیت نشان میدهد که مناسبسازی شهری برای تأمین سلامت روان یک اقدام ضروری است، نه یک اقدام لوکس یا تشریفاتی و عدم ارائه امکانات لازم برای تردد در شهر، این پیام را برای جامعه معلولان به همراه دارد که آنان حق ندارند از امکانات شهری و امکاناتی که سایر شهروندان از آن برخوردارند استفاده کنند، طبیعتا این مسئله، سلامت روح و روان آنان را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد.
آیا برای حل مشکلات جامعه معلولان نظیر مناسبسازی و یا حل مشکلات معیشتی این گروه بودجهای کلان موردنیاز است که مسئولان از زیر بار آن شانه خالی میکنند؟
بخش زیادی از مناسبسازیها ازجمله نصب رمپ، ایجاد مسیرهای ویژه نابینایان، اصلاح ورودی ساختمانها، مناسبسازی سامانههای الکترونیکی و خرید بالابرهای قابلحمل برای مترو کمهزینهاند. بهعنوانمثال بودجه ساخت مترو در سه تا پنج سال گذشته، برای هر کیلومتر چند صد میلیارد تومان بوده است اما مسلما تعبیه آسانسور در این فضا به بودجه خاصی نیاز ندارد. بااینوجود، بهانه همیشگی مسئولان برای عدم مناسبسازی و اختصاص بودجه این است که ساختار تهران قدیمی است، حال اینکه ساختار مترو مربوط به زمان معاصر است. بنابراین توجیهی ندارد که دستکم ایستگاههای جدید آن، فاقد آسانسور باشد. از طرفی در مترو، بالابرهایی داریم که حتی نیاز به آسانسور و صرف هزینه چندانی ندارد. متأسفانه چون نگرش مسئولان غلط است و نگاه آنان به پدیده معلولیت تغییری نکرده، در بخش دسترسپذیری و مناسبسازی عملکرد خوبی نداشتهاند. اگر نگرشها تغییر کند، بسیاری از اقدامات در حوزه معلولیت به بودجه کلانی نیاز ندارد. حتی بودجههایی هم که برای مشکلات معیشتی در نظر میگیرند، نسبت به حیفومیل منابع در سایر بخشها، زیاد نیست. اما مشکل دیگری که وجود دارد، این است که بر بودجههای تخصیصی نظارت درستی اعمال نمیشود و اگر چندین اقدام صورت بگیرد، میتوان میزان این بودجهها را کاهش داد. نخستین اقدام پیشگیری است. ما سالها است که فریاد میزنیم دو سه هزار نقطه حادثهخیز در کشور باعث مرگومیر و معلولیت میشود. اگر با صرف هزینه، این چند هزار نقطه، ایمن شود، قطعا در کاهش تصادفات مؤثر خواهد بود و این مسئله میتواند از میزان مرگومیر و هزینههایی که تصادفات ناشی از معلولیت بر خانوارها تحمیل میکند، به طرز چشمگیری بکاهد. مرگ براثر حوادث ناشی از کار نیز پس از تصادفهای جادهای، دومین عامل مرگومیر است. بنابراین اگر ایمنی کارگران را در محیطهای کاری افزایش دهیم با کاهش معلولیت مواجه خواهیم بود. چنانچه این موارد کاهش پیدا کند، آنگاه بودجههایی که برای درمان و توانبخشی لازم است کاهش مییابد. حتی صرف میلیاردها تومان بودجه برای برگزاری گرامیداشت روز جهانی معلولیت نیز اقدامی غلط و هزینهبر است. تا زمانی که بسیاری از معلولان، متقاضی ویلچر هستند و معلولانی که حق پرستاری و کمکهزینه معیشتی نیاز دارند مدتهاست پشت نوبت سازمان بهزیستی ماندهاند، هرگز نباید یک ریال برای اینگونه مراسمها هزینه کرد. این مسئله به لحاظ قانونی، اخلاقی و شرعی هم درست نیست. هرچه اینگونه مراسمها باشکوهتر برگزار شود، نشانه ناکارآمدی دولتها است، آنهم در شرایطی که بسیاری از معلولان ما درگیر مشکلات معیشتیاند و برای تهیه سادهترین اقلام موردنیاز خود ماندهاند. لذا مشکل اصلی ما در این بخش، نبود اراده مدیریتی، فقدان نظارت، اولویتبندی نادرست، تخصیصنیافتن بودجههای مصوب و صرف هزینههای کلان برای مراسمهای نمایشی و بیاثر است.
گروهی بر این باورند که جلوتر از توسعه شهرهای دوستدار معلولان، این اذهان شهروندان ایرانی است که بایستی به درکی نوین از پدیده معلولیت برسد. چنین درکی اگر حاصل شود، شهرها در سیر زمانی توسعه خود، به محیطی امنتر، فراختر، روادارانهتر و درمجموع توأم باکرامت برای معلولان تبدیل میشوند، دیدگاه شما دراینباره چیست؟
ببینید در این زمینه میان اذهان و شیوه نگرش شهروندان و مسئولان تفاوتی وجود ندارد و مسئله از همان فقدان فرهنگسازی و نبود آگاهسازی نشئت میگیرد. البته مناسبسازی شهری فقط برای معلولان نیست و سالمندان و زنان باردار و یا زنانی که فرزند خود را با کالسکه جابهجا میکنند هم باید از این امکان برخوردار باشند. طبیعتا شهری که مناسبسازی شده و دسترسپذیر باشد، برای عموم شهروندان قابلاستفاده است. اینکه بگوییم ابتدا نوع نگرش شهروندان به پدیده معلولیت باید تغییر کرده و بعد آنان از مسئولان مطالبهگری کنند، حرف غلطی نیست اما یک نکته وجود دارد، اینکه مسئولان شهری باید با فرهنگسازی و ایجاد شهرهای دسترسپذیر برای عموم شهروندان، کاری کنند که نگرش مردم هم نسبت به این قضیه فرق کند. مادامیکه نگرش آنان نسبت بهحقوق افراد دارای معلولیت درست و سازنده نباشد، قطعا این موضوع در نظام برنامهریزی آنان جایگاهی نخواهد داشت. وقتیکه شهروندان در سینما، پارک یا استادیومهای ورزشی افراد دارای معلولیت را در کنار خود نبینند، با این افراد تعاملی نخواهند داشت و بستری برای تغییر نگاه مهیا نمیشود. بنابراین نگرش شهروندان با شعار دادن تغییر نمیکند. شما اگر پیوسته دراینخصوص شعار بدهید اما مردم، تردد افراد معلول را در سطح شهر به چشم نبینند و از نزدیک شاهد مشارکت اجتماعی آنان نباشند، بیفایده است. لذا مهم است که ابتدا اذهان مسئولان و نگرش آنان به پدیده معلولیت تغییر کند، تا در درازمدت با اعمال قوانین و ایجاد زیرساختهای مناسب شهری، افراد دارای معلولیت از انزوا بیرون بیایند. در این صورت نگاه شهروندان نیز در تعامل با افراد دارای معلولیت تغییر خواهد کرد. البته تردیدی وجود ندارد که نوع نگاه شهروندان به این پدیده بهتر از مسئولان است. حمایتها و آن نگرشی که شهروندان دارند، با مسئولان قابل قیاس نیست و این هم بهواسطه وجود فضای مجازی بوده است. این نکته نیز حائز اهمیت است که چنانچه مسئولان نخواهند حقوق افراد دارای معلولیت را به رسمیت بشناسند، تغییر نگاه شهروندان، در بهبود وضعیت معلولین تأثیری نخواهد داشت. چون کاری از دستشان برنمیآید.
ازاینرو با شما موافقم که تغییر نگرش ضروری است و قبل از مناسبسازی فیزیکی شهرها، باید مناسبسازی ذهنها انجام شود. طبیعتا اگر مردم بدانند که معلولیت بخشی از تنوع انسانی است، معلول باید دیده شود نه پنهان و حذف موانع، مسئولیت اجتماعی همه است، آنگاه فشار اجتماعی برای اجرای قانون افزایش مییابد، کرامت انسانی نهادینه میشود، مسئولان مجبور به پاسخگویی بوده و افراد دارای معلولیت بهعنوان شهروند برابر دیده میشوند. بااینحال، همانطور که اشاره کردم تغییر نگرش باید از مسئولان آغاز شود؛ زیرا اجرای قانون در اختیار آنان است، مناسبسازی شهری بدون اراده مدیریتی ممکن نیست و حضور معلولان در شهر، خود باعث تغییر نگرش مردم میشود.
میگویند یک معلول در جامعهای توسعهیافته امکان دارد تا در قبای یک شهروند معمولی و آزاد، تمایلات و خواستههای خود را در طول دوره حیات پیگیری کند. این راه که از طریق قائل شدن حق برای بقای باکرامت و مسئولانه از سوی جامعه و نهادهای اجتماعی توسعه داده میشود، حلقه گمشده حل مسئله معلولان در ایران است. درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند، آیا با این تحلیل موافقید؟
کاملا با این تحلیل موافق هستم. ابتدای صحبتم اشاره کردم که نگاه حقمحور بهجامعه معلولان باید جایگزین نگاه ترحمبرانگیز شود، تا این گروه بتوانند در زندگی جمعی، کنار سایر شهروندان منشأ اثر باشند. مادامیکه این اتفاق رخ ندهد و قانون افراد دارای معلولیت اجرایی نشود، نگاه به این افراد، توأم با دلسوزی و ترحم خواهد بود، نگاهی که بهشدت آسیبزا است. متأسفانه هنوز هم رگههایی از تغییر نگاه در مسئولان مشاهده نمیشود. همین باعث شده ما نیز فعالیت مدنی خود را در این بخش کاهش دهیم. به دلیل اینکه هیچ تغییری اعمال نشده و کماکان در بر همان پاشنه سابق میچرخد. یعنی همچنان معلولان را ناتوان میبینند. حال اینکه تعداد معلولان موفق کم نیست. اگر دقت کرده باشید مدالهای پارالمپیک چندین برابر مدالهای المپیکی است ولی به این موارد توجه نمیشود. بنابراین همانطور که اشاره کردید درک غلط، منسوخ و احساسی از مسئله معلولیت، و دلسوزی بدون باور به لزوم برداشتن موانع رسیدن به آزادی انتخاب، حق و امکان حرکت در مسیرهای دلخواه برای معلولان باعث میشود این قشر از جامعه بهاجبار، مسیر ناتوانی را در پیش گیرند. لذا اگر تغییر نگرش حاصل شود، خودبهخود شاهد مناسبسازی، رفع مشکلات معیشتی و اشتغال معلولان خواهیم بود. در حال حاضر دولت مطابق ماده ۱۵ قانون حمایت از حقوق معلولان باید حداقل سه درصد از استخدامها را به افراد دارای معلولیت اختصاص بدهد اما این مادهقانونی بیشتر از یک درصد اجرا نشده است. این بیانگر نگرش منفی دولتها است یعنی دولت باور ندارد که افراد دارای معلولیت میتوانند از عهده مسئولیتی که به آنان سپرده میشود، برآیند. طبیعتا وقتی در دولت و حاکمیت این نگرش وجود دارد، نمیتوانیم از جامعه و اذهان عمومی توقع بیشتری داشته باشیم. این دولتها و حاکماناند که فرهنگ را بهجامعه منتقل میکنند.
متأسفانه به دلیل عملکرد بد مسئولان، نگاه غالب در ایران این است که معلول «نیازمند ترحم» است، نه حقوق، معلولیت «مصیبت شخصی» است، نه «مسئولیت اجتماعی» و اینکه فرد باید با محیط سازگار شود، نه محیط با فرد. پیامدهای این نگاه؛ سلب آزادی انتخاب، خانهنشینی اجباری، حذف از فرصتهای شغلی و تحصیلی، ناتوانسازی اجتماعی و وابستگی به خانواده و نهادهای حمایتی است. حلقه گمشده در این بخش، بهرسمیتشناختن فرد دارای معلولیت بهعنوان شهروند دارای حق است. اگر جامعه و نهادها حق انتخاب، حق مشارکت، حق حضور آزادانه و حق استفاده برابر از خدمات را فراهم کنند، افراد دارای معلولیت میتوانند مانند دیگران مسیر زندگی خود را تعیین کنند. اما در وضعیت فعلی، موانع اجتماعی، فرهنگی و شهری، معلولیت را به «ناتوانی» تبدیل میکنند.
بهعنوان سخن پایانی اگر نکتهای جامانده بفرمایید.
در جمعبندی نهایی میخواهم تأکید کنم که مشکل اصلی افراد دارای معلولیت در ایران، نبود زیرساخت نیست؛ نبود نگرش درست و اراده مدیریتی است. تا زمانی که مسئولان نگاه خود را اصلاح نکنند، قوانین اجرا نشود، رسانهها تصویر واقعی معلولیت را نشان ندهند، مدارس آموزش ندهند و شهرها دسترسپذیر نشوند، نمیتوان از «پذیرش اجتماعی» یا «شهر دوستدار معلولیت» سخن گفت.



