از رصد بازی دشمن تا جهاد تبیین
قدرت ملی ایران در مهار جنگ شناختی غرب
محمد علیزاده
جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر، بیش از هر زمان دیگری، هدف یک عملیات پیچیده و چندلایه از سوی جریانهای معاند غربی قرار گرفته است که میتوان آن را «جنگ شناختی» (Cognitive Warfare) نامید. این جنگ، که اهدافی فراتر از اهداف سیاسی یا نظامی دارد، مستقیماً باورها، استراتژیها، انسجام داخلی و رفتارهای جمعی شهروندان ایرانی را هدف قرار داده است. هدف نهایی غرب، نه تغییر یک سیاست خاص، بلکه ایجاد شکاف عمیق در ارکان هویتی و اجتماعی ملت ایران و در نتیجه، فلجسازی قدرت ملی است. در این میان، کلید مهار این عملیات خصمانه، نه در اقدامات واکنشی صرف، بلکه در تقویت بنیادین قدرت ملی تعریف میشود.قدرت ملی در دنیای امروز، دیگر تنها با تکیه بر ظرفیتهای سختافزاری (نظامی و اقتصادی) تعریف نمیشود، بلکه بُعد نرم و شناختی آن، که شامل سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی و انسجام هویتی است، به عاملی تعیینکننده در بقا و پیشرفت تبدیل شده است. جنگ شناختی، دقیقاً بر این سرمایه نرم متمرکز شده است تا مقاومت ملت ایران در برابر فشارهای خارجی را از درون تضعیف کند.
ماهیت و استمرار جنگ شناختی غرب
جنگ شناختی غرب، یک رویکرد استراتژیک و مداوم است که هدف آن تغییر ساختارهای فکری و ادراکی جامعه هدف است. این جنگ، ترکیبی از عملیاتهای اطلاعاتی، رسانهای، و نفوذ فرهنگی است که با استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی (به ویژه شبکههای اجتماعی) و سوءاستفاده از نقاط ضعف داخلی (اقتصادی، اجتماعی)، تلاش میکند روایت رسمی و مشترک جامعه ایرانی را مخدوش سازد. این تلاش، از پروپاگاندای کلاسیک فراتر رفته و به سمت مهندسی افکار و دستکاری ادراکات حرکت میکند.
دستکاری در باورها و ارزشها: هدفگیری هویت بنیادین
هسته اصلی این جنگ، تضعیف ارزشهای بنیادین انقلاب و نظام است. غرب میکوشد با برجستهسازی کاذب نقاط ضعف و کوچکنمایی دستاوردها، حس تعلق و باور به آینده را در نسلهای جدید تضعیف کند. این عملیاتها اغلب در دو محور اصلی صورت میپذیرد. تلاش برای جدا کردن نسل جوان از تاریخ پرافتخار ملی و انقلابی، با تزریق این ایده که پیشرفت واقعی تنها در گرو تقلید کورکورانه از الگوهای غربی میسر است. این امر شامل استفاده ابزاری از مفاهیم «آزادی» و «حقوق بشر» در چارچوبی است که کاملاً مغایر با منظومه فکری ایران تعریف شده است.یکی دیگر از اهداف دشمن در این خصوص ، ایجاد تردید ساختاری است یعنی هدفگذاری برای متزلزل ساختن ایمان مردم به حقانیت مسیر انتخاب شده توسط نظام. این امر از طریق بزرگنمایی خطاهای مدیریتی (که در هر دولتی وجود دارد) و ارائه آن به عنوان نتیجه قطعی ناکارآمدی کل ساختار، انجام میشود. به لحاظ شناختی، این استراتژی سعی دارد «پارادایم شکست» را به عنوان واقعیت جایگزین سازد.
ایجاد شکافهای اجتماعی: استراتژی تفرقهافکنی
استراتژی غرب بر دامن زدن به اختلافات قومی، جنسیتی، طبقاتی و سیاسی متمرکز است. هدف، ایجاد انسداد سیاسی و اجتماعی است به گونهای که انرژی ملی به جای تمرکز بر دشمن خارجی، صرف درگیریهای داخلی شود.یکی از این استراتژی ها مهندسی اعتراضات است یعنی استفاده از تجمعات و اعتراضات (ناشی از مشکلات معیشتی یا اجتماعی) به عنوان فرصتی برای تزریق روایتهای تفرقهافکنانه. این روایتها تلاش میکنند مشکلات اقتصادی را به مسائل هویتی یا سیاسی تعمیم دهند تا مطالبات صرفاً اقتصادی، به مطالبات بنیادین ساختاری تبدیل شوند.در فرمول غرب، با توجه به سرعت تغییرات فرهنگی، شکاف بین نسلهای قدیمیتر که وفاداری عمیقتری به اصول دارند و نسلهای جوانتر که در معرض سیل اطلاعات قرار دارند، به شکلی ابزاری مورد بهرهبرداری قرار میگیرد تا جامعه دوپاره شود.
تلاش برای اخلال در استراتژیها: تضعیف نهادهای کلیدی
این عملیاتها با هدف تخریب اعتماد عمومی به نهادهای کلیدی (نظامی، قضایی، اجرایی و رسانهای ملی) و ایجاد پارادایمهای فکری متفاوت از مبانی ملی طراحی شدهاند. درک این نکته حیاتی است که هدف نهایی، نه صرفاً ایجاد نارضایتی، بلکه فلجسازی توانایی کشور در برابر چالشهای استراتژیک است.زمانی که اعتماد عمومی به نهادهای تصمیمگیرنده فرو میریزد، توانایی کشور در اجرای استراتژیهای بلندمدت (مانند توسعه منطقهای، استقلال اقتصادی یا مقابله با تحریمها) دچار خدشه میشود. این رویکرد، به وضوح با استراتژیهای کلان اعمال فشار سیاسی و اقتصادی غرب همسو است و ادامه این روند نشان میدهد که غرب در رویکرد خود مبنی بر «مهار حداکثری» ایران، هیچ تغییری نداده است و ابزارهای خود را متناسب با پیشرفتهای تکنولوژیک بهروز کرده است.
قدرت ملی؛ تنها پادزهر مهار جنگ شناختی
در مواجهه با چنین تهدیدی که ماهیتش نه موشکی است نه سایبریِ صرف، بلکه «انسانی و فکری» است، راهکار مهار کننده نیز باید از جنس قدرت ملی تعریف شود. قدرت ملی در این زمینه، تنها شامل توان نظامی یا اقتصادی نیست، بلکه مهمترین مؤلفهاش، انسجام درونی و همبستگی فکری ملت است.همانطور که رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردهاند، هرگونه تلاشی برای نفوذ و برهم زدن نظم فکری جامعه، زمانی شکست میخورد که انسجام ملی حفظ شده باشد. این انسجام، یک امر انتزاعی نیست، بلکه در گروی اعتماد عمومی به رهبری و آرمانها، و درک مشترک از تهدید است.در این خصوص پدافند شناختی ما بر سه ستون اصلی استوار است:
۱. آگاهی عمومی و سواد رسانهای: آموزش درک تهدید
اولین سنگر دفاعی، ملتی است که میداند تحت حمله است و اهداف این حمله را به درستی تشخیص میدهد. ارتقای سواد رسانهای و آموزش عمومی برای درک تکنیکهای جنگ شناختی امری حیاتی است. آموزشهای عمومی باید شامل شناسایی روشهای زیر باشد:
اخبار جعلی (Fake News): محتوایی که به صورت عمدی برای فریب یا تأثیرگذاری طراحی شده است.
پروپاگاندا و شستشوی مغزی: استفاده از حجم بالای پیامهای یکسویه برای نهادینهسازی یک باور.
عملیات اطلاعاتی ترکیبی (Hybrid Operations): ترکیب دروغ با حقیقتی کوچک برای افزایش ضریب باورپذیری.
مهندسی احساسات: استفاده از احساساتی مانند خشم، ترس یا سرخوردگی برای هدایت واکنشهای جمعی به سمت اقدامات مخرب.
در سواد تحلیلی ، شهروندان باید بیاموزند که چگونه منبع اطلاعات را ارزیابی و انگیزههای پشت پیام را تحلیل نمایند.
۲. تقویت گفتمان اصیل و امیدآفرین: ارائه روایت جایگزین
مقابله با روایتهای مأیوسکننده دشمن، نیازمند ارائه یک گفتمان جذاب، صادقانه و امیدآفرین از سوی متولیان فرهنگی و رسانهای است که دستاوردها و مسیر پیشرفت کشور را به درستی تبیین کند.جنگ شناختی غرب از نقاط ضعف و کاستیهای موجود تغذیه میکند. بهترین دفاع، پذیرش واقعیتها، شفافسازی درباره چالشها و ارائه برنامه عملی برای رفع آنها است. انکار مشکلات، خود تبدیل به سوخت اصلی پروپاگاندای دشمن میشود. دستاوردهای کشور (علمی، دفاعی، منطقهای) باید به گونهای تبیین شوند که برای عموم مردم ملموس و دارای ارزش باشند. برای مثال، دستاوردهای موشکی نباید صرفاً گزارش فنی شوند، بلکه باید به عنوان نماد استقلال و قدرت ملی در برابر فشارها معرفی گردند. ترویج اسطورهها، قهرمانان و ارزشهای فرهنگی که مورد پذیرش عموم هستند، میتواند به عنوان یک لایه محافظتی در برابر تزریق ارزشهای بیگانه عمل کند.
۳. انسجام ملی به عنوان سپر نهایی: وحدت حول اصول بنیادین
وقتی ملت در برابر اهداف استراتژیک دشمن وحدت نشان میدهد، تلاشهای غرب برای ایجاد تفرقه در سطوح خُرد اجتماعی بیاثر میماند. این وحدت، به معنای یکسان بودن همه سلایق نیست، بلکه به معنای اولویت دادن به منافع ملی در برابر توطئههای خارجی است.این ستون، یک مؤلفه روانشناختی و سیاسی دارد: تعریف مشترک از دشمن و تهدید. زمانی که مؤلفههای هویتی و ملی بر تفاوتهای سیاسی یا اجتماعی غلبه میکنند، عملیاتهای شناختی دشمن که بر دامن زدن به همان تفاوتها متمرکز است، کارآیی خود را از دست میدهد.
جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر، بیش از هر زمان دیگری، هدف یک عملیات پیچیده و چندلایه از سوی جریانهای معاند غربی قرار گرفته است که میتوان آن را «جنگ شناختی» (Cognitive Warfare) نامید. این جنگ، که اهدافی فراتر از اهداف سیاسی یا نظامی دارد، مستقیماً باورها، استراتژیها، انسجام داخلی و رفتارهای جمعی شهروندان ایرانی را هدف قرار داده است. هدف نهایی غرب، نه تغییر یک سیاست خاص، بلکه ایجاد شکاف عمیق در ارکان هویتی و اجتماعی ملت ایران و در نتیجه، فلجسازی قدرت ملی است. در این میان، کلید مهار این عملیات خصمانه، نه در اقدامات واکنشی صرف، بلکه در تقویت بنیادین قدرت ملی تعریف میشود.قدرت ملی در دنیای امروز، دیگر تنها با تکیه بر ظرفیتهای سختافزاری (نظامی و اقتصادی) تعریف نمیشود، بلکه بُعد نرم و شناختی آن، که شامل سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی و انسجام هویتی است، به عاملی تعیینکننده در بقا و پیشرفت تبدیل شده است. جنگ شناختی، دقیقاً بر این سرمایه نرم متمرکز شده است تا مقاومت ملت ایران در برابر فشارهای خارجی را از درون تضعیف کند.
ماهیت و استمرار جنگ شناختی غرب
جنگ شناختی غرب، یک رویکرد استراتژیک و مداوم است که هدف آن تغییر ساختارهای فکری و ادراکی جامعه هدف است. این جنگ، ترکیبی از عملیاتهای اطلاعاتی، رسانهای، و نفوذ فرهنگی است که با استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی (به ویژه شبکههای اجتماعی) و سوءاستفاده از نقاط ضعف داخلی (اقتصادی، اجتماعی)، تلاش میکند روایت رسمی و مشترک جامعه ایرانی را مخدوش سازد. این تلاش، از پروپاگاندای کلاسیک فراتر رفته و به سمت مهندسی افکار و دستکاری ادراکات حرکت میکند.
دستکاری در باورها و ارزشها: هدفگیری هویت بنیادین
هسته اصلی این جنگ، تضعیف ارزشهای بنیادین انقلاب و نظام است. غرب میکوشد با برجستهسازی کاذب نقاط ضعف و کوچکنمایی دستاوردها، حس تعلق و باور به آینده را در نسلهای جدید تضعیف کند. این عملیاتها اغلب در دو محور اصلی صورت میپذیرد. تلاش برای جدا کردن نسل جوان از تاریخ پرافتخار ملی و انقلابی، با تزریق این ایده که پیشرفت واقعی تنها در گرو تقلید کورکورانه از الگوهای غربی میسر است. این امر شامل استفاده ابزاری از مفاهیم «آزادی» و «حقوق بشر» در چارچوبی است که کاملاً مغایر با منظومه فکری ایران تعریف شده است.یکی دیگر از اهداف دشمن در این خصوص ، ایجاد تردید ساختاری است یعنی هدفگذاری برای متزلزل ساختن ایمان مردم به حقانیت مسیر انتخاب شده توسط نظام. این امر از طریق بزرگنمایی خطاهای مدیریتی (که در هر دولتی وجود دارد) و ارائه آن به عنوان نتیجه قطعی ناکارآمدی کل ساختار، انجام میشود. به لحاظ شناختی، این استراتژی سعی دارد «پارادایم شکست» را به عنوان واقعیت جایگزین سازد.
ایجاد شکافهای اجتماعی: استراتژی تفرقهافکنی
استراتژی غرب بر دامن زدن به اختلافات قومی، جنسیتی، طبقاتی و سیاسی متمرکز است. هدف، ایجاد انسداد سیاسی و اجتماعی است به گونهای که انرژی ملی به جای تمرکز بر دشمن خارجی، صرف درگیریهای داخلی شود.یکی از این استراتژی ها مهندسی اعتراضات است یعنی استفاده از تجمعات و اعتراضات (ناشی از مشکلات معیشتی یا اجتماعی) به عنوان فرصتی برای تزریق روایتهای تفرقهافکنانه. این روایتها تلاش میکنند مشکلات اقتصادی را به مسائل هویتی یا سیاسی تعمیم دهند تا مطالبات صرفاً اقتصادی، به مطالبات بنیادین ساختاری تبدیل شوند.در فرمول غرب، با توجه به سرعت تغییرات فرهنگی، شکاف بین نسلهای قدیمیتر که وفاداری عمیقتری به اصول دارند و نسلهای جوانتر که در معرض سیل اطلاعات قرار دارند، به شکلی ابزاری مورد بهرهبرداری قرار میگیرد تا جامعه دوپاره شود.
تلاش برای اخلال در استراتژیها: تضعیف نهادهای کلیدی
این عملیاتها با هدف تخریب اعتماد عمومی به نهادهای کلیدی (نظامی، قضایی، اجرایی و رسانهای ملی) و ایجاد پارادایمهای فکری متفاوت از مبانی ملی طراحی شدهاند. درک این نکته حیاتی است که هدف نهایی، نه صرفاً ایجاد نارضایتی، بلکه فلجسازی توانایی کشور در برابر چالشهای استراتژیک است.زمانی که اعتماد عمومی به نهادهای تصمیمگیرنده فرو میریزد، توانایی کشور در اجرای استراتژیهای بلندمدت (مانند توسعه منطقهای، استقلال اقتصادی یا مقابله با تحریمها) دچار خدشه میشود. این رویکرد، به وضوح با استراتژیهای کلان اعمال فشار سیاسی و اقتصادی غرب همسو است و ادامه این روند نشان میدهد که غرب در رویکرد خود مبنی بر «مهار حداکثری» ایران، هیچ تغییری نداده است و ابزارهای خود را متناسب با پیشرفتهای تکنولوژیک بهروز کرده است.
قدرت ملی؛ تنها پادزهر مهار جنگ شناختی
در مواجهه با چنین تهدیدی که ماهیتش نه موشکی است نه سایبریِ صرف، بلکه «انسانی و فکری» است، راهکار مهار کننده نیز باید از جنس قدرت ملی تعریف شود. قدرت ملی در این زمینه، تنها شامل توان نظامی یا اقتصادی نیست، بلکه مهمترین مؤلفهاش، انسجام درونی و همبستگی فکری ملت است.همانطور که رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردهاند، هرگونه تلاشی برای نفوذ و برهم زدن نظم فکری جامعه، زمانی شکست میخورد که انسجام ملی حفظ شده باشد. این انسجام، یک امر انتزاعی نیست، بلکه در گروی اعتماد عمومی به رهبری و آرمانها، و درک مشترک از تهدید است.در این خصوص پدافند شناختی ما بر سه ستون اصلی استوار است:
۱. آگاهی عمومی و سواد رسانهای: آموزش درک تهدید
اولین سنگر دفاعی، ملتی است که میداند تحت حمله است و اهداف این حمله را به درستی تشخیص میدهد. ارتقای سواد رسانهای و آموزش عمومی برای درک تکنیکهای جنگ شناختی امری حیاتی است. آموزشهای عمومی باید شامل شناسایی روشهای زیر باشد:
اخبار جعلی (Fake News): محتوایی که به صورت عمدی برای فریب یا تأثیرگذاری طراحی شده است.
پروپاگاندا و شستشوی مغزی: استفاده از حجم بالای پیامهای یکسویه برای نهادینهسازی یک باور.
عملیات اطلاعاتی ترکیبی (Hybrid Operations): ترکیب دروغ با حقیقتی کوچک برای افزایش ضریب باورپذیری.
مهندسی احساسات: استفاده از احساساتی مانند خشم، ترس یا سرخوردگی برای هدایت واکنشهای جمعی به سمت اقدامات مخرب.
در سواد تحلیلی ، شهروندان باید بیاموزند که چگونه منبع اطلاعات را ارزیابی و انگیزههای پشت پیام را تحلیل نمایند.
۲. تقویت گفتمان اصیل و امیدآفرین: ارائه روایت جایگزین
مقابله با روایتهای مأیوسکننده دشمن، نیازمند ارائه یک گفتمان جذاب، صادقانه و امیدآفرین از سوی متولیان فرهنگی و رسانهای است که دستاوردها و مسیر پیشرفت کشور را به درستی تبیین کند.جنگ شناختی غرب از نقاط ضعف و کاستیهای موجود تغذیه میکند. بهترین دفاع، پذیرش واقعیتها، شفافسازی درباره چالشها و ارائه برنامه عملی برای رفع آنها است. انکار مشکلات، خود تبدیل به سوخت اصلی پروپاگاندای دشمن میشود. دستاوردهای کشور (علمی، دفاعی، منطقهای) باید به گونهای تبیین شوند که برای عموم مردم ملموس و دارای ارزش باشند. برای مثال، دستاوردهای موشکی نباید صرفاً گزارش فنی شوند، بلکه باید به عنوان نماد استقلال و قدرت ملی در برابر فشارها معرفی گردند. ترویج اسطورهها، قهرمانان و ارزشهای فرهنگی که مورد پذیرش عموم هستند، میتواند به عنوان یک لایه محافظتی در برابر تزریق ارزشهای بیگانه عمل کند.
۳. انسجام ملی به عنوان سپر نهایی: وحدت حول اصول بنیادین
وقتی ملت در برابر اهداف استراتژیک دشمن وحدت نشان میدهد، تلاشهای غرب برای ایجاد تفرقه در سطوح خُرد اجتماعی بیاثر میماند. این وحدت، به معنای یکسان بودن همه سلایق نیست، بلکه به معنای اولویت دادن به منافع ملی در برابر توطئههای خارجی است.این ستون، یک مؤلفه روانشناختی و سیاسی دارد: تعریف مشترک از دشمن و تهدید. زمانی که مؤلفههای هویتی و ملی بر تفاوتهای سیاسی یا اجتماعی غلبه میکنند، عملیاتهای شناختی دشمن که بر دامن زدن به همان تفاوتها متمرکز است، کارآیی خود را از دست میدهد.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
شرایط مذاکره با آمریکا!
-
امنیت غذایی در گرو تقویت سرمایهگذاری کشاورزی است
-
رزمایش سهند ۲۰۲۵ پیام روشن اقتدار ایران به دشمنان است
-
ائتلاف ضد تروریستی در کشورهای شانگهای
-
انتخابات عراق در شفافیت کامل و با مشارکت مردم برگزار شد
-
قدرت ملی ایران در مهار جنگ شناختی غرب
-
داراییها در خدمت بودجه
-
فرامتن تقاضای عفو جلاد
-
ترامپ در دام ترامپ!
-
کرامت، مهمترین نیاز افراد توانیاب



