فرزند امروز، تنهاست. این را نه آمار که نگاهی ساده به خانوادههای ایرانی نشان میدهد. هرچند شاید بتوان این تنهایی را از کنار خانواده ایرانی برداشت و بهکل خانوادهها نسبت داد. اگر بپذیریم که بر اساس گفته لوئیس مورگان «حرکت خانواده در طول تاریخ به سمت تعالی بوده و گریزی از آن نیست» در این صورت باید شکل امروزی خانواده را یک خانواده تکاملیافته ببینیم. اما آیا خانواده امروز با تنها یک فرزند که حالا همهگیر شده، تکاملیافته است؟ خانواده امروز به سمت تکامل میرود یا تیشه به ریشه روابط خویشاوندی نسل آینده زده است؟ آنطور که بسیاری از جامعهشناسان برجسته هم تأکید کردهاند، خانواده بیشتر از یک پدیده زیستی، نهادی اجتماعی است. بر همین اساس هم باید پذیرفت که هر یکقدمی که خانواده به سمت کمال برمیدارد، کل جامعه را به این سمت سوق میدهد. آنطور که آمار نشان میدهد، خانواده ایرانی که حالا باید در مسیر کمال باشد، با سرعت هرچهتمامتر به سمت تکفرزندی حرکت کرده است.
حسین مروتی، پژوهشگر حوزه جمعیت بر این باور است که خانواده کمجمعیت اقتدار و چابکی لازم را ندارد اما اگر کمی عمیقتر به این مسئله نگاه کنیم، تکفرزندی تنها مسئلهای نیست که به یک خانواده مربوط باشد که حالا بخواهیم به اقتدار آن نظر کنیم. تکفرزندی اگر به شکل فعلی آن ادامه پیدا کند، در آینده میتواند روابط خویشاوندی را بهکلی دگرگون کند. خانوادهای که تنها یک فرزند برای نسل بعد پرورش میدهد، در سنین بزرگسالی بهغیراز والدین خود، دیگرکسی را برای استحکام روابط خویشاوندی، در کنار خود نمییابد. بااینحال، با توجه به تغییر در سیاستهای جمعیتی ایران طی سالهای گذشته، این مسئله ابعاد گستردهتری را در پی دارد. یعنی حالا دیگر بحث تنها بر سر این نیست که تکفرزندی موافق سیاستهای جمعیتی ایران است یا خیر. نسل بعد نسلی تنها و با روابط سستتری خواهد بود که بسیاری، نسبت به آن هشدار میدهند. در حقیقت پدیده تکفرزندی، قطعاتأثیرات خود را در نسلهای بعد هم بهجا میگذارد.
نباید فراموش کرد که روند فعلی حرکت خانواده به سمت تکفرزندی، علامتی است که بارها جمعیتشناسان نسبت به آن هشدار دادهاند. مسائلی از قبیل افزایش سطح انتظارات والدین و فرزندسالاری از حداقل تبعات داشتن یک فرزند برای خانوادههای ایرانی است که میتواند در نسل بعد، شدت بیشتری هم به خود بگیرد.
زمینههای رشد فرزند در خانواده از راه همزیستی با همسنوسالهای خود مهیا میشود
مروتی تأکید میکند: «جامعه ما ساختار اجتماعی فرهنگی خاصی دارد؛ یعنی برادر و خواهر از هم جدا نیستند. خویشان و اقوام، جزئی از ساختارهای خانوادگی و اجتماعی ایرانیان هستند. بنابراین این مسئله، یک خطر اجتماعی فرهنگی است. دوم اینکه زمینههای رشد فرزند در خانواده از راه تعامل و همزیستی با همسنوسالهای خود بهعنوان برادر یا خواهر مهیا میشود که یکی از عوامل مهم تربیتی است؛ درحالیکه این عامل از خانواده تکفرزند گرفته میشود. همکاری و رقابت فرزندان در خانوادهها یکی از زمینههای رشد آنهاست. به همین خاطر هست که میبینیم پدر و مادرها، تصمیمگیری در خصوص بسیاری از مسائل را بر عهده فرزندانشان میگذارند و از آنها دعوت به همکاری میکنند؛ همکاریای که هم درصحنه خانواده و هم جامعه، نتایج مثبت زیادی دارد، بنابراین این خطرات وجود دارد.»
سعید معدنی، جمعیتشناس نیز در تشریح پیامدهای تکفرزندی، به نکاتی اشاره کرده و میگوید: والدین اینگونه خانوادهها، غالبابیشازحد به فرزند خود توجه عاطفی کرده و کودک در مقابل این همه محبت، سهیم و رقیب همراهی نمیبیند. اینگونه فرزندان ممکن است دچار اختلالات شخصیتی و رفتاری شوند و در بزرگسالی هم انتظارات زیادی از جامعه داشته باشند و در صورت عدم دریافت پاسخ مثبت، سرخورده شوند. ولی در خانوادههایی که دو یا چند فرزند دارند، توجه و عاطفه والدین میان دو یا چند نفر تقسیم میشود. در ادامه مبحث فوق، خطر بروز فرزندسالاری نیز در این میان وجود دارد و ممکن است فرزندان اراده خود را به خانواده تحمیل کنند یا حتی باعث بروز پدیده باجخواهی از والدین شوند. شاید اگر تعداد فرزندان زیاد باشد، از میزان فرزندسالاری کاسته شود و کودک انتظارات متعادلتری از والدین داشته باشد. ازآنجاکه تمامی توجه و حاصل زحمات والدین، معطوف یک فرزند میشود، گاهی سطح انتظارات از فرزند بالا رفته و تمام امید و آرزوی والدین در همین یک فرزند خلاصه میشود. از اینرو فرزند در معرض هجوم خواستههای متفاوت والدین قرار میگیرد و ممکن است مشکلاتی برایش پیش بیاید. از طرفی در صورت فوت والدین کودک بهشدت احساس تنهایی میکند. ممکن است کسانی از اقوام یا دوستانی باشند که با او همدردی کنند، اما بیشک هیچکس نمیتواند جای برادر یا خواهر را بگیرد. یعنی کسی که همخون بوده و درد مشترک داشته و در برنامهریزیهای آینده همراه او باشد، دیده نمیشود و احساس تنهایی در این فرد بهمراتب بیشتر میشود.»
این جمعیتشناس در ادامه عنوان میکند: «بیشک یکی از دردناکترین اتفاقها در این نوع خانوادهها، مرگ فرزند است که میتواند ضربه جبرانناپذیری به خانواده وارد کند. پدیدهای که حتی یادآوری آن موجب نگرانی و افسردگی میشود. اما بیشک نمیتوان اتفاقات را پیشبینی یا پیشگیری کرد. بعضادر میان خانوادههای غربی میبینیم که با فاجعه فوت فرزند، همه آرزوها و امیدهای یک خانواده بهطورکلی به فنا میرود و فقدان فرزند، خلأ عجیبی در زندگی به وجود میآورد. این پدیده در شرق و بهویژه جامعه ما، که پر از عاطفه و مهربانی است، بهمراتب دردناکتر و پذیرش آن برای خانوادههای ایرانی بسی سختتر خواهد بود. اگرچه تنهایی برای یک کودک هم خوب است و هم بد. خوب ازاینجهت که والدین مجبور نیستند محبت و توجه خود را میان فرزندانشان تقسیم کنند و بد به این دلیل که کودک در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل میشود و ممکن است حسود شود اما برخی دیگر از این کودکان ازآنجاییکه کسی را ندارند تا با او رقابت یا بازی و دعوا کنند و یا دوست و همدمی در منزل ندارند بنابراین برخی از احساسات را تجربه نمیکنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت احساساتشان نخواهند داشت.»
مراقبتهای افراطی والدین از تکفرزندان، آنها را آسیبپذیر و شکننده میکند
در همین حال نسرین صفری، مشاور خانواده با اشاره به اینکه تکفرزند بودن، تأثیری بس فراوان بر مراحل رشد کودک دارد، میگوید: «برخی از کودکان تکفرزند، به دلیل زندگی در یک محیط بزرگسال ازلحاظ روحی و روانی بسیار سریعتر رشد میکنند و دنیا را از دید بزرگسالان میبینند. علت تک فرزندی بسیاری از خانوادهها تجمیع تمام امکانات رفاهی برای تنها فرزند خانواده است. باوجوداینکه تجمیع امکانات برای یک بچه احتمال موفقیت وی را بسیار بالا میبرد اما بهموازات آن ممکن است توقعات والدین از فرزند خود را نیز افزایش بدهد و همین موضوع باعث خواهد شد تا فرزند برای موفق شدن و انجام کارهای بزرگ زیر فشارهای روحی و روانی له شود. باتوجهبه اینکه تکفرزند، کانون تمام توجهات و محبتهای والدین در طول زندگی است به همین دلیل تا زمان ورود به دنیای خارج از خانه همهچیز را بر وفق مراد میبیند. اما بهمحض ورود به این دنیای جدید دچار سرخوردگی میشود چون همهچیز دیگر بر وفق مراد او نخواهد بود.»
این مشاور عنوان میکند: «تکفرزندان، چشموچراغ خانه و تنها امید والدینشان هستند. معمولا همهچیز در اختیار داشتهاند و فکری همیشه نگران احوالشان بوده است که مبادا رنجشی خاطرشان را بیازارد! این در حالی است که مراقبتهای افراطی والدین از تکفرزندان، آنها را به فردی وابسته، آسیبپذیر، ضعیف و شکننده تبدیل میکند که قدرت و تحملشان در رویارویی با مشکلات نیز، بسیار حداقلی است. معمولا تمایل والدین به حمایت و پشتیبانی از تنها فرزندشان مانع از آن میشود که فرزند عواقب اشتباهاتش را بیازماید و مسئولیت عمل خویش را بپذیرد، آنها نهتنها در مقام انتقاد از فرزندشان برنمیآیند، بلکه هیچگاه با او مخالفتی نمیکنند و همواره تسلیم خواستههایش میشوند تا از این طریق مانع دلخوری و ناراحتی او شوند.»
صفری بیان میکند: «تکفرزندان معمولا متوقعاند و انتظار دارند دیگران هم مانند والدینشان با آنها رفتار کنند که این موضوع ناتوانیشان را شدت میبخشد. روبهرو نشدن با احساسات سخت و ناراحتکننده یا ابراز نکردن این نوع احساسات، باعث میشود تحمل کودک در برابر ناملایمات ضعیف شود و شاید به همین دلیل است که آنها هرگز نمیتوانند ناامیدی و فشار روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود اگرچه قصد و غرضی در کار نباشد، اما این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر میکنند یا اگر از مسئلهای رنجیدهخاطر شوند، این وضعیت را تا مدتهای مدید درون خود زنده نگاه میدارند و بابت آن، احساس نگرانی و ناراحتی میکنند، چراکه تا زمان ورود به اجتماع و رویارویی با واقعیتهای تلخ و شیرین، اما اجتنابپذیر زندگی، همهچیز را بر وفق مراد خود میدیدند، اما بهمحض ورود به دنیای جدید و مشاهده حقایق، همهچیز را بربادرفته میپندارند، چون دیگران مثل پدر و مادر حاضر نیستند گوشبهزنگ خواهشهای آنها باشند.
از سوی دیگر، تکفرزندان معمولا به برقراری روابطی علاقهمندند که احساساتشان کمتر جریحهدار شود و دربرگیرنده منافعی نیز برای آنان باشد. اگرچه کودکان تکفرزند، اجتماعیتر از دیگر کودکان به نظر میرسند و اعتمادبهنفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما به خاطر احساسات ناپختهشان ممکن است از همبازیهای خود خجالت بکشند یا برای اجتناب از مواجهه با مشکلات ترجیح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند، اگرچه ارتباط با آنان نیز، تهی از مشکلات نیست چهبسا ممکن است دلخوریهای خود را برای آنان ابراز نکنند یا تبحر کافی در مدیریت دعواهای خود با دیگران نداشته باشند.»
این مشاور خانواده خاطرنشان میکند: «برخی از بررسیها نشان داده است که تکفرزندی بر سلامت روانی کودک در بزرگسالی تأثیری منفی دارد و حتی مشکلات رفتاری و شخصیتی در میان کودکان تکفرزند بیشتر است. برخی از محققان میگویند احتمال بروز رفتارهای خشونتآمیز و ارتکاب جرم در تکفرزندها بیشتر است یا بیهمبازی و بیهمصحبت بودن تکفرزندان، باعث میشود آنها برای جبران خلأ عاطفی به دنیای خیالی پناه ببرند و بیشازپیش گوشهگیر و منزوی شوند یا تکفرزندان ازآنجاکه خواهر یا برادری ندارند، در صورت فوت والدینشان بهشدت احساس تنهایی میکنند و بهاحتمالزیاد افسرده میشوند. بیدایی و خاله و عمو و عمه شدن از دیگر مصائب برآمده از تکفرزندی است. تا نیمقرن دیگر، با رواج تکفرزندی، نهتنها تعداد عمه، خاله، عمو و دایی کمتر شده و بافت خانوادگی و فامیلی دچار خدشه میشود بلکه دیگر این واژهها، برای نسلهای جدید، تاریخی و غریب نیز میشوند. تکفرزندی، حقیقتی تلخ، اما عیان در جامعه امروز ماست که اگر همه زوجهای جوان بخواهند تسلیم باور تکفرزندی شوند، بیشک در چند سال آینده، فرصت ارتباطات اجتماعی و رفتوآمدهای خانوادگی کمتر شده و درنهایت نیز، وابستگی به شبکههای خانوادگی کمرنگ و حتی بیمعنا قلمداد خواهد شد.»
تعداد زیاد فرزندان، خانواده را تبدیل به مدرسهای از آگاهی و تجربه میکند
این مشاور خانواده اظهار میکند: «تحقیقات اخیر نشان داده است که کودکان در خانوادههای پرجمعیت، نسبت به تکفرزندان، هوش هیجانی بیشتری را از خود نشان میدهند و خیلی زودتر نیز حرف زدن و راه رفتن را یاد میگیرند، چون آنها توسط خواهر و برادرشان تشویق میشوند یا از آنها تقلید میکنند. کودکان خانوادههای پرجمعیت، احساس همدلی و امید به زندگی بیشتری دارند. آنها بهطور چشمگیری فعال و پویا بوده و در حل مسائل و روبهرو شدن با مشکلات بسیار تواناتر هستند. از سوی دیگر، برخورد و تنش بین والدین و تکفرزندان رواج بیشتری دارد و معمولا رابطهها به سمت استبداد از سوی یکی از والدین یا فرزندان کشیده میشود، معمولا فرزندان در خانواده کمجمعیت، نهتنها همه امکانات را متعلق به خود میدانند و رفتاری حاکمانه و یکطرفه دارند، بلکه والدینشان را نیز مجبور به تبعیت میکنند که این موجب پرورش و تقویت خشونتهای مختلف خانگی میشود، این در حالی است که احتمال بروز استبداد خانگی در خانوادههای پرجمعیت کمتر است و فرزندان بهطور آشکارا درک میکنند که چقدر برای والدینشان اهمیت دارند و به همین دلیل نیز، تمایل بیشتری به رفتار مهربانانه، محترمانه و یاریگرانه دارند و
در صورت لزوم نیز، در انجام مسئولیتهای خانوادگی مشارکت میکنند.
تعداد زیاد بچهها، احساس نشاط و شادمانی بیشتری به خانه میآورد که این خود، باعث افزایش خلاقیت در رفتار، احساسات و قدرت تجزیهوتحلیل اعضای خانواده در درون و بیرون از خانه میشود. گرچه امکانات کودک در خانواده تکفرزندی بیشتر است، اما بچههای خانواده پرجمعیت هم میتوانند بسیاری از فعالیتهایی که دوست دارند را انجام دهند، مثلا به سینما، کلاس ورزش و موسیقی بروند یا لباسها و کفشهای زیبا و انواع بازیهای رایانهای را خریداری کنند، اما درعینحال نیز میآموزند چگونه برای انجام برخی از این فعالیتها باید پسانداز کنند و درنتیجه قدر آنها را بیشتر بدانند. درواقع تعداد زیاد فرزندان، خانواده را تبدیل به مدرسهای از آگاهی و تجربه میکند که سنتها نیز از طریق والدین به فرزندان منتقل و بازسازی میشود.»
دكتر بدرالسادات بهرامی، روانشناس «مسئله تکفرزندی را معضلی تربیتی میخواند كه يک خانواده را دنبال میكند.» این روانشناس اعتقاد دارد مشكلات عدیده این سبک زندگی همه خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد.
وی با تکیهبر پژوهشها و تحقیقات بسیاری كه در این زمینه صورت گرفته است، میگوید: «این كودكان رفتارهایی را باید بیاموزند كه از همسالان رقیب خانواده یعنی خواهر و برادر آموخته میشود. قلمرو، حق تقدم و تأخر، تقسیم وسایل، اسباببازیها و وظایف و تقسیم و اشتراك محبت و توجه والدین و كنار آمدن با همه اینها در صلح و آشتی كه مشق اجتماعی شدن است، چیزهایی است كه تنها فرزند ما از آن محروم است.» این روانشناس برای چنین كودكانی دورانی از سرخوردگی را پیشبینی میكند كه وقتی با ورود به جامعه آبشار امكانات بیدریغ قطع شود درانتظار آنهاست. نتیجه این سرخوردگی توجهطلبی مثبت و امتیاز دادن و خرج كردن برای دیگران برای رسیدن به توجه است یا در نقطه مقابل پرخاشگری و رفتارهای ضداجتماعی برای گرفتن توجه منفی.
بهرامی ريسکتکفرزندی را برای والدین بسیار بزرگ توصیف میكند و میگوید: «وقتی خانواده تمام سرمایه خود را برای تنها يک فرزند هزینه كرده است و این فرزند چنانکه توقع میرود بار نمیآید، والدین لطمه زیادی میخورند و اصولا هزینه عاطفی بیشتر با توقع بیشتر در والدین همراه است كه سبب ناكامی میشود. تکفرزندها كمالطلب هستند، زیرا والدین آنها فكر میكنند هرچقدر فرزند كمتر باشد همان يک فرزند به كمال نزديکتر است، اما بهترین گزینه برای تربیت این فرزندان آوردن يک خواهر یا برادر است و حتی فرزندخوانده نیز جای آن را نمیگیرد زیرا والدین رفتار یكسانی با این دو نخواهند داشت. این كودكان برای جلب حمایت خواهر و برادر خودساخته به كودكان باج میدهند و سعی میكنند محبت آنها را بخرند، اما درنهایت این كودكان خواهر و برادر خود را ترجیح میدهند. اتفاقی كه بین خواهر و برادر میافتد مثل حمایتها و توجهات همخونی غیر از والدین تجربیات منحصربهفردی است كه بعد از بزرگ شدن فرزندان و تبدیل این كودكان به عمو و خاله و دایی و عمه و ایجاد شبكه فامیلی مفهوم گستردهتری مییابد.
بهرامی اعتقاد دارد والدین تکفرزند بیش از دیگر والدین نگرانی را تجربه میكنند. زیرا فرزند دیگری نیست كه توجه و مراقبت را با او تقسیم كنند. وی میافزاید: فرزند سالاری در این خانوادهها بیشتر است و یكی از والدین وقتی فرزند را برای تحصیل راهی شهر یا دیاری غریب میكنند اغلب با او میروند و خانواده دچار گسستگی میشود. بچه دراین خانوادهها
بیش از دیگران در اولویت قرار دارد و والدین و روابطشان در مرحله بعدی قرار میگیرد كه اغلب به روابط زناشویی لطمه میزند. این والدین حتی نگران تنها ماندن بعد از رفتن فرزند خود هستند كه گاه از این نظر او را میآزارند و به او احساس گناه میدهند. تمام این موارد بخشی از مشكلات فراوانی است كهتکفرزندی میتواند برای فرد، جامعه و خانواده به همراه بیاورد و به نظر میرسد اگر مشكلات اقتصادی رفع شود، والدین راضی نشوند بااینهمه مشكل، فرزندانی تربیت كنند كه بهندرت با زندگی موفقیتآمیز مواجه میشوند.