سیلی تعرفه‌ای چینی‌ها بر صورت ترامپ

رئیس جمهور آمریکا در تازه ترین مواضع سینوسی خود، از دیدار قریب الوقوع با شی جین پنگ رئیس جمهور چین خبر داده است. در میان تحلیلگران سیاسی و اقتصادی ایالات متحده، اجماع فزاینده‌ای شکل گرفته است که رویکرد تجاری دولت ترامپ، به‌ویژه در دوره دوم فرضی آن، فاقد مبانی استوار اقتصادی بوده و محکوم به شکست است. این ارزیابی منفی، که با نتایج نظرسنجی‌هایی مانند مؤسسه امرسون نیز تأیید شده، نشان می‌دهد که سیاست‌های تعرفه‌ای نه تنها اهداف اعلام‌شده را محقق نساخته، بلکه بنیان‌های اقتصاد جهانی و تاب‌آوری استراتژیک طرف مقابل را نیز دست‌کم گرفته است.
 نادیده‌انگاری بنیان‌های اقتصاد جهانی
بزرگ‌ترین خطای محاسباتی واشنگتن در ابتدای منازعه، این بود که اعمال تعرفه‌های سنگین، به سرعت قادر به فروپاشی زنجیره‌های تأمین جهانی و وادار کردن پکن به تسلیم است. این فرض بر پایه‌ای استوار بود که هزینه‌های تعرفه مستقیماً و به‌طور نامتناسبی بر ظرفیت تولیدی چین تأثیر می‌گذارد. با این حال، شواهد بلندمدت نشان داد که چین در جذب و مدیریت این شوک‌ها، بسیار فراتر از انتظارات غرب عمل کرده است.
کاهش رشد اقتصادی چین که در غرب به مثابه “نشانه‌ای از ناتوانی در برابر فشار جنگ تجاری” تفسیر می‌شد، در واقع تلاشی آگاهانه و ساختاری برای تعدیل اقتصاد ملی بود. پکن با اتخاذ تدابیر چندوجهی، از جمله تقویت تقاضای داخلی و اجرای تعدیلات ساختاری، توانست خلأ ناشی از کاهش صادرات به آمریکا را تا حد زیادی پر کند. این انعطاف‌پذیری، نشان داد که فشار تعرفه‌ای صرفاً یک مانع تاکتیکی است، نه یک عامل تعیین‌کننده برای تغییر مسیر استراتژیک چین.
 هدف اصلی محقق نشده آمریکا 
هدف اعلامی و اصلی ترامپ از این منازعه، «بستن شکاف عظیم تجاری» میان دو کشور بود. بررسی دقیق‌تر داده‌ها اما نشان می‌دهد که این خواسته تاکتیکی نیز به نتیجه نرسیده است. کارشناسان اقتصادی بر این باورند که کسری تراز تجاری یک کشور، به‌ویژه برای اقتصادی مانند ایالات متحده، بیشتر تابعی از متغیرهای کلان اقتصادی داخلی (مانند نرخ پس‌انداز و سرمایه‌گذاری داخلی) است تا سیاست‌های تجاری صرف یک شریک تجاری خاص مانند چین.
این یک گزاره قطعی است که ترامپ در برابر پذیرش آن مقاومت کرده است. اصرار بر حذف کسری تجاری از طریق تعرفه، نادیده گرفتن اصول بنیادین اقتصاد بین‌الملل و تقلیل یک پدیده پیچیده به یک نزاع دوطرفه ساده است. این اصرار، ریشه در عدم درک صحیح از سازوکار تراز پرداخت‌های جهانی دارد.
پختگی استراتژیک پکن در برابر سردرگمی واشنگتن
در دور نخست، پاسخ چین محتاطانه بود و تلاشی برای جلوگیری از وخامت بیشتر تنش‌ها به نمایش می‌گذاشت، با این امید که دولت ترامپ به ثبات برسد. اما درک فعلی پکن این است که رویکرد آمریکا دیگر یک تاکتیک کوتاه‌مدت نیست، بلکه یک استراتژی بلندمدت برای مهار قدرت اقتصادی فزاینده چین تعریف شده است.
این درک، منجر به ظهور نوعی پختگی استراتژیک-تاکتیکی در مواجهه با جنگ تعرفه‌ها شده است. در مقابل، سیگنال‌های متناقض صادر شده از سوی واشنگتن در عرصه تجاری، دیگر نشانه قدرت چانه‌زنی نیست، بلکه بازتابی از سردرگمی و ناتوانی کاخ سفید در مدیریت این مناقشه خودساخته است. مدیریت جریان سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (FDI) چین، با انتقال سرمایه‌ها به مناطق داخلی یا حمایت از شرکت‌های صادرکننده، نشان داد که پکن به‌جای واکنش سریع و کورکورانه، بر بازسازی ساختاری خود در مواجهه با واقعیت جدید تمرکز دارد. این استراتژی ساختاری، اساساً مسیر پیروزی در منازعه را از سرعت (که ترامپ بر آن تکیه داشت) به تاب‌آوری و عمق استراتژیک (که چین بر آن تمرکز کرده) تغییر داده است.