در طول دهههای گذشته، غرب بهویژه آمریکا و متحدان اروپاییاش، در برخورد با جمهوری اسلامی ایران از یک راهبرد دوگانه و فریبکارانه استفاده کردهاند؛ راهبردی که بنیان آن بر خلق بحران در بیرون و القای شکست در درون استوار است. این همان بازی وقیحانهای است که امروز بیش از هر زمان دیگر باید مورد شناخت و افشاگری دقیق قرار گیرد.در پسِ لایههای تبلیغاتی و رسانهای، نوعی «مهندسی ادراکی» صورت میگیرد تا واقعیت ایران واژگونه نمایش داده شود و افکار عمومی، قربانی تصویری جعلی از ضعف و ناتوانی شود.
نخستین محور این بازی غربی، بحرانسازی عامدانه در کشورهای مستقل است. آمریکا و اروپا با ابزارهایی مانند تحریمهای گسترده، فشارهای دیپلماتیک، عملیات روانی و تحریک شبکههای اجتماعی، عملاً وضعیتی را به وجود میآورند که اقتصاد و معیشت مردم هدف دچار اختلال شود.در مورد ایران، راهبرد «فشار حداکثری» نمونه عینی این رویکرد است.در این استراتژی، دشمن از سویی با تحریم بانک مرکزی، حوزه انرژی، صادرات و حتی دارو، اقتصاد کشور را هدف قرار میدهد و از سوی دیگر همین پیامدهای ناشی از فشار را «نتیجه ناکارآمدی داخلی» جلوه میدهد.چنین رویکردی تقلای آشکار در تحریف حقیقت است؛ ایجاد بحران خارجی و سپس روایتسازی برای تبدیل آن به بحران داخلی.بهبیاندیگر، غرب خود آتش را روشن میکند و بعد میگوید دودش از ضعف صاحبخانه است! این منطق، همان ابزار روایتسازی در جنگ شناختی است که دشمن با آن میکوشد ذهن ملتها را تسخیر کند.رهبر انقلاب بارها هشدار دادهاند که دشمن با «تصویرسازی جعلی از ایران» درصدد سرکوب امید و اعتمادبهنفس ملی است، و وظیفه مؤمنان در میدان جهاد تبیین، خنثی کردن همین اغواگری است.
درحالیکه غرب خود را منجی تمدن بشری معرفی میکند، واقعیت درونی آن بهغایت بحرانی و آشفته است.امروز از اقلیم گرفته تا اقتصاد، از اخلاق اجتماعی تا عدالت، همهچیز در جهان غرب بوی زوال میدهد.کشورهای اروپایی با فاجعههای اقلیمی و خشکسالیهای بیسابقه دستوپنجه نرم میکنند؛ بحران گرمایش زمین و مهاجرتهای انسانی نظم اقتصادی و اجتماعی آنان را متزلزل کرده است. خشونتهای داخلی، افزایش آمار تجاوز، آزار به زنان و کودکان، و حتی تیراندازیهای روزمره در مدارس و مراکز شهری آمریکا، نشانهٔ شکاف عمیق فرهنگی و اخلاقی غرب است.ازنظر اقتصادی نیز، بنابر آخرین گزارشهای مؤسسات نظرسنجی، 76 درصد
از شهروندان آمریکایی از رویکرد اقتصادی دولت ترامپ ناراضیاند. بحران بدهیهای ملی، تورم فزاینده، رکود بازار کار و تزلزل نظام مالی، همه گواه افول نظم سرمایهداری است.
بااینحال، رسانههای غربی با انحصار خبری و سانسور سیستماتیک، این ضعفها را از دید جهانی پنهان میکنند و بهجای آن، انرژی خود را صرف بزرگنمایی مشکلات کشورهای مستقل، ازجمله ایران، میسازند.اینجاست که چهره واقعی جنگ شناختی آشکار میشود: غربِ ضعیف در مقابل ایرانِ قوی.غرب نمیتواند تحمل کند که کشوری با تحریم، تهدید و فشار خارجی، همچنان در عرصههای علم، فناوری، تسلیحات، و دیپلماسی منطقهای پیشرفت کند. بنابراین میدان نبرد را از عرصه سخت به عرصه نرم، یعنی «ادراک عمومی» منتقل کرده است. دشمن میداند اگر نتواند جسم ملت را شکست دهد، باید ذهن آن را تسخیر کند.
البته باید واقعگرا بود؛ ایران نیز همچون هر کشور دیگری با چالشها و معضلاتی روبهروست. مشکلات معیشتی، مدیریتهای ناکارآمد، یا کاستیهای ساختاری را نمیتوان انکار کرد. اما مسئله در اینجاست که غرب با استفاده از همین واقعیات جزئی، روایتی تحریفشده و هدفمند میسازد تا تصویر کلی کشور را تاریک و فروپاشیده جلوه دهد.اگر بحرانهای اقتصادی داخلی در هر کشور دیگر رخ دهد، رسانههای غربی با نرمش اخلاقی آن را تحلیل اقتصادی میخوانند، اما همین مسائل در ایران بهعنوان «شکست نظام» تفسیر میشود.اینجاست که نقش حیاتی جهاد تبیین مطرح میشود.