پیامهای تجاوز رژیم صهیونی به قطر
قاسم غفوری
تجاوز رژیم صهیونی به قطر و هیئت حماس در حالی صورت گرفته که فلسطینیها در جلسه بررسی طرح آتشبس ترامپ بودهاند. این وضعیت تکرار همان رفتارهای آمریکا در قبال روسیه و ایران است که در میانه مذاکرات تجاوزگری آنها صورت گرفت، این نوع عملکردها نشان میدهد که عملاً برای آمریکا و این رژیم مذاکره صرفاً یک طراحی و توطئه برای زمینهسازی برای کشتار و تجاوز است. دیپلماسی برای آنها نه یک راهکار که ابزاری نظامی برای جنایات جدید علیه بشریت است و هرگز نباید به آن اعتماد کرد.
در باب نقش آمریکا در این تجاوزگری دو سناریو مطرح است؛ از یکسو برخی مقامات رژیم صهیونی مدعی همکاری و آگاهی آمریکا از این حمله هستند، چنانکه مقامهای رژیم صهیونی به روزنامه «جروزالم پست» گفتند که آمریکا از حمله اسرائیل به قطر مطلع بوده و با آن موافقت کرده است. از سوی دیگر نیز برخی ادعای بیاطلاعی و حتی نارضایتی آمریکا از این جنایت را مطرح کردهاند، اما درنهایت کاخ سفید عنوان کرده که از نابودی حماس استقبال میکند. اکنون افکار عمومی این سؤال را مطرح میسازد و آن اینکه در جریان حمله ایران به پایگاه العدید قطر، که در پاسخ به تجاوز نظامی ایالاتمتحده به تأسیسات هستهای ایران انجام شد، سامانههای پدافندی پاتریوت مستقر در قطر، دهها تیر موشک شلیک کردند، تا جایی که ناظران گفتند این بزرگترین عملیات سامانه پاتریوت در طول تاریخ بهکارگیری آن بوده است. اکنون در جریان تجاوز تروریستی صهیونیستها به دوحه، پایتخت قطر، باهدف ترور مقامات حماس، هیچ گزارشی از شلیک سامانههای پاتریوت مخابره نشد! گفته میشود تجاوز به دوحه، با پرتاب موشکهای هواپرتاب توسط جنگندههای اسرائیل صورت گرفته است. نکته مهم آن است که در هر دو حالت اطلاع یا بیاطلاعی آمریکا، این حمله برای آمریکا رسوایی است، چراکه اگر بپذیریم که آمریکا از این حمله بیاطلاع بوده این سؤال مطرح است که چرا پاتریوتها فعال نشدهاند؟ درحالیکه آمریکا متعهد به تأمین امنیت برای کشورهایی است که در آنها نیروی نظامی دارد. اگر هم آمریکا اطلاع داشته است این سؤال مطرح است که چگونه آمریکا سالانه میلیاردها دلار هزینه نظامی و امنیتی بر کشورهای عربی همچون قطر تحمیل میکند و درنهایت در کنار رژیم صهیونی علیه امنیت و تمامیت ارضی آنها اقدام میکند. هرکدام از این گزینهها که باشد یک نتیجه حاصل میشود و آن اینکه آمریکا نه یک حامی و ناجی, بلکه یک جنایتکار است که جز سرکیسه کردن کشورها با تضعیف نظامی و امنیتی آنها کارکردی ندارد. این مسئله درسی برای آن دسته کشورها همچون لبنان است که در تصور برخوردار شدن از حمایت نظامی آمریکا به دنبال تضعیف ارتش و امنیت بومی خود هستند. این تجاوزگری صهیونی- آمریکایی به قطر در حالی صورت گرفته است که در قبال آن دو نکته مهم قابلتوجه است. نخست آنکه کشورهای غربی که ادعای حمایت از صلح و امنیت را سر میدهند در طول ۲۳ ماه نسلکشی غزه در کنار رژیم صهیونی قرار گرفته و حتی تظاهرات ضد صهیونی را سرکوب کردهاند. آنها حتی به تحریم و اقدام علیه کشورهایی همچون ایران و جبهه مقاومت پرداختهاند که همواره حامی فلسطین بودهاند، چنانکه این کشورها از تجاوز آمریکا و رژیم صهیونی به ایران حمایت کردند. امروز این کشورها را باید شریک جنایت اخیر آمریکا و صهیونیستها دانست که با سکوت و یا ارسال تسلیحات به این رژیم زمینهساز گستاخی آن شدهاند. دوم آنکه رسانههای غربی نیز در قبال این جنایت همچون گذشته در کنار رژیم صهیونی قرار گرفته و بهجای محکومسازی آن به توجیه و
تطهیر سازی جنایت این رژیم پرداختهاند که مشارکت آنها را بیشازپیش در نسلکشی غزه نشان میدهد. با توجه به شرایط پیشآمده و توهم و توحش ناپایان رژیم صهیونی و آمریکا یک نتیجه حاصل میشود و آن اینکه منطقه جز انسجام در حمایت از فلسطین و مقاومت هیچ گزینهای ندارد. امروز مقاومت و خارجسازی آمریکا از منطقه و اجماع سراسری در مقابله با رژیم صهیونی راه نجات منطقه است، بهویژه آنکه کشورهای اروپایی و سازمانهای بینالمللی نیز بارها اثبات کردهاند که هیچ ارادهای برای حمایت از فلسطین و منطقه ندارند و خود بخشی از بحران و نه حلال آن هستند.
تجاوز رژیم صهیونی به قطر و هیئت حماس در حالی صورت گرفته که فلسطینیها در جلسه بررسی طرح آتشبس ترامپ بودهاند. این وضعیت تکرار همان رفتارهای آمریکا در قبال روسیه و ایران است که در میانه مذاکرات تجاوزگری آنها صورت گرفت، این نوع عملکردها نشان میدهد که عملاً برای آمریکا و این رژیم مذاکره صرفاً یک طراحی و توطئه برای زمینهسازی برای کشتار و تجاوز است. دیپلماسی برای آنها نه یک راهکار که ابزاری نظامی برای جنایات جدید علیه بشریت است و هرگز نباید به آن اعتماد کرد.
در باب نقش آمریکا در این تجاوزگری دو سناریو مطرح است؛ از یکسو برخی مقامات رژیم صهیونی مدعی همکاری و آگاهی آمریکا از این حمله هستند، چنانکه مقامهای رژیم صهیونی به روزنامه «جروزالم پست» گفتند که آمریکا از حمله اسرائیل به قطر مطلع بوده و با آن موافقت کرده است. از سوی دیگر نیز برخی ادعای بیاطلاعی و حتی نارضایتی آمریکا از این جنایت را مطرح کردهاند، اما درنهایت کاخ سفید عنوان کرده که از نابودی حماس استقبال میکند. اکنون افکار عمومی این سؤال را مطرح میسازد و آن اینکه در جریان حمله ایران به پایگاه العدید قطر، که در پاسخ به تجاوز نظامی ایالاتمتحده به تأسیسات هستهای ایران انجام شد، سامانههای پدافندی پاتریوت مستقر در قطر، دهها تیر موشک شلیک کردند، تا جایی که ناظران گفتند این بزرگترین عملیات سامانه پاتریوت در طول تاریخ بهکارگیری آن بوده است. اکنون در جریان تجاوز تروریستی صهیونیستها به دوحه، پایتخت قطر، باهدف ترور مقامات حماس، هیچ گزارشی از شلیک سامانههای پاتریوت مخابره نشد! گفته میشود تجاوز به دوحه، با پرتاب موشکهای هواپرتاب توسط جنگندههای اسرائیل صورت گرفته است. نکته مهم آن است که در هر دو حالت اطلاع یا بیاطلاعی آمریکا، این حمله برای آمریکا رسوایی است، چراکه اگر بپذیریم که آمریکا از این حمله بیاطلاع بوده این سؤال مطرح است که چرا پاتریوتها فعال نشدهاند؟ درحالیکه آمریکا متعهد به تأمین امنیت برای کشورهایی است که در آنها نیروی نظامی دارد. اگر هم آمریکا اطلاع داشته است این سؤال مطرح است که چگونه آمریکا سالانه میلیاردها دلار هزینه نظامی و امنیتی بر کشورهای عربی همچون قطر تحمیل میکند و درنهایت در کنار رژیم صهیونی علیه امنیت و تمامیت ارضی آنها اقدام میکند. هرکدام از این گزینهها که باشد یک نتیجه حاصل میشود و آن اینکه آمریکا نه یک حامی و ناجی, بلکه یک جنایتکار است که جز سرکیسه کردن کشورها با تضعیف نظامی و امنیتی آنها کارکردی ندارد. این مسئله درسی برای آن دسته کشورها همچون لبنان است که در تصور برخوردار شدن از حمایت نظامی آمریکا به دنبال تضعیف ارتش و امنیت بومی خود هستند. این تجاوزگری صهیونی- آمریکایی به قطر در حالی صورت گرفته است که در قبال آن دو نکته مهم قابلتوجه است. نخست آنکه کشورهای غربی که ادعای حمایت از صلح و امنیت را سر میدهند در طول ۲۳ ماه نسلکشی غزه در کنار رژیم صهیونی قرار گرفته و حتی تظاهرات ضد صهیونی را سرکوب کردهاند. آنها حتی به تحریم و اقدام علیه کشورهایی همچون ایران و جبهه مقاومت پرداختهاند که همواره حامی فلسطین بودهاند، چنانکه این کشورها از تجاوز آمریکا و رژیم صهیونی به ایران حمایت کردند. امروز این کشورها را باید شریک جنایت اخیر آمریکا و صهیونیستها دانست که با سکوت و یا ارسال تسلیحات به این رژیم زمینهساز گستاخی آن شدهاند. دوم آنکه رسانههای غربی نیز در قبال این جنایت همچون گذشته در کنار رژیم صهیونی قرار گرفته و بهجای محکومسازی آن به توجیه و
تطهیر سازی جنایت این رژیم پرداختهاند که مشارکت آنها را بیشازپیش در نسلکشی غزه نشان میدهد. با توجه به شرایط پیشآمده و توهم و توحش ناپایان رژیم صهیونی و آمریکا یک نتیجه حاصل میشود و آن اینکه منطقه جز انسجام در حمایت از فلسطین و مقاومت هیچ گزینهای ندارد. امروز مقاومت و خارجسازی آمریکا از منطقه و اجماع سراسری در مقابله با رژیم صهیونی راه نجات منطقه است، بهویژه آنکه کشورهای اروپایی و سازمانهای بینالمللی نیز بارها اثبات کردهاند که هیچ ارادهای برای حمایت از فلسطین و منطقه ندارند و خود بخشی از بحران و نه حلال آن هستند.
