فرسایش جنگ تعرفهای در برابر افکار عمومی آمریکا
جنگ تجاری که دونالد ترامپ با این ادعا که ابزاری برای مهار همهجانبه قدرت اقتصادی چین است، به راه انداخت، اکنون خود به میدانی فرسایشی تبدیل شده است. انگیزههای اولیه کاخ سفید، که بر پایه ضربه زدن به ستونهای تولید و صادرات چین استوار بود، با واقعیاتی برخورد کرده که مهمترین آنها نه در خارج از مرزها، بلکه در داخل آمریکا ریشه دارد: عدم تحمل وال استریت و افکار عمومی آمریکا در برابر هزینههای بلندمدت این رویارویی. این ناتوانی در حفظ انسجام داخلی، عملا مسیر بازی را علیه دولت ترامپ پیچیدهتر ساخته و همزمان، ابتکار عمل استراتژیک را به پکن منتقل کرده است.
مهار بلندمدت در برابر اهداف کوتاهمدت
استراتژی ترامپ از ابتدا نه فقط برای کاستن از کسری تجاری، بلکه با هدف ایجاد یک بازتعریف بنیادین در موازنه قدرت اقتصادی جهان آغاز شد؛ هدفی که میتوان آن را مهار جامع نامید. ایده این بود که با اعمال فشار تعرفهای، جریان سرمایه و فناوری به سمت چین مسدود شده و رشد این کشور از مسیر فعلی منحرف گردد.
اما این بلندپروازی در مواجهه با واقعیتهای اقتصاد جهانی شکست خورد. چین نشان داد که با اتکا به ذخایر ارزی و انعطافپذیری بازار داخلی، میتواند شوکهای تعرفهای را جذب کند. مهمتر از آن، این مناقشه به جای تضعیف چین، به عاملی برای انسجام بیشتر داخلی در پکن تبدیل شد و نیت واقعی آمریکا را آشکار ساخت.
شمشیر دولبه: هزینه در وال استریت و افکار عمومی
بزرگترین مانع در مسیر کاخ سفید، عدم تابآوری بخشهایی از جامعه آمریکا بود که مستقیما متحمل هزینههای این جنگ شدند. وال استریت، که بازارهای جهانی را مدیریت میکند، بهشدت به ثبات در روابط تجاری وابسته است. اعمال تعرفهها بهطور مستقیم بر سودآوری شرکتهای چندملیتی آمریکایی، بهویژه آنهایی که زنجیرههای تأمینشان به چین گره خورده بود، تأثیر منفی گذاشت.
این تأثیرات اقتصادی، بهسرعت به نارضایتی در افکار عمومی تبدیل شد. برخلاف انتظار مبنی بر حمایت گسترده از سیاستهای حمایتگرایانه، هزینههای افزایش یافته برای مصرفکنندگان و کاهش اطمینان کسبوکارها، پایگاه حمایتی ترامپ را در این حوزه تضعیف کرد. این دو نیروی داخلی — فشار مالی از سوی سرمایهگذاران و اعتراض مصرفکنندگان — به یک چالش جدی برای تداوم سیاستهای تهاجمی تبدیل شد.
افزایش ابتکار عمل چین
وقتی حریف اصلی متوجه شد که جنگیدن با او هزینههای داخلی سنگینی دارد، ابتکار عمل به پکن منتقل شد. چین با درک ضعف در اراده سیاسی آمریکا برای تحمل هزینههای بلندمدت، از یک فاز انفعالی به یک فاز فعالانه حرکت کرد.
این ابتکار عمل با دو محور مشخص شد:
•تنظیم استراتژیک: پکن بهجای واکنش متقابل صرف، بر توسعه بازارهای جایگزین (مانند جاده ابریشم) و تقویت همکاریهای منطقهای تمرکز کرد تا وابستگی خود به غرب را کاهش دهد.
•برد بلندمدت: چین توانست با تکیه بر حمایتهای داخلی و مشوقهای دولتی، شرکتهای خارجی را وادار کند که به جای خروج کامل، فرآیند انتقال زنجیره تأمین را بهصورت کُند و تدریجی انجام دهند، که این امر به چین زمان بیشتری برای سازگاری داد.
در نتیجه، مناقشه تعرفهای به جای آنکه ابزار مهار باشد، تبدیل به فرآیند فرسایش کاخ سفید شده است، زیرا توانایی ترامپ برای حفظ جبهه داخلی در این نبرد، بهطور محسوسی کاهش یافته است، در حالی که پکن با اتکا به ساختار حکومتی متمرکز خود، توانسته است هزینههای جنگ را مدیریت و ابتکار عمل را حفظ کند.
مهار بلندمدت در برابر اهداف کوتاهمدت
استراتژی ترامپ از ابتدا نه فقط برای کاستن از کسری تجاری، بلکه با هدف ایجاد یک بازتعریف بنیادین در موازنه قدرت اقتصادی جهان آغاز شد؛ هدفی که میتوان آن را مهار جامع نامید. ایده این بود که با اعمال فشار تعرفهای، جریان سرمایه و فناوری به سمت چین مسدود شده و رشد این کشور از مسیر فعلی منحرف گردد.
اما این بلندپروازی در مواجهه با واقعیتهای اقتصاد جهانی شکست خورد. چین نشان داد که با اتکا به ذخایر ارزی و انعطافپذیری بازار داخلی، میتواند شوکهای تعرفهای را جذب کند. مهمتر از آن، این مناقشه به جای تضعیف چین، به عاملی برای انسجام بیشتر داخلی در پکن تبدیل شد و نیت واقعی آمریکا را آشکار ساخت.
شمشیر دولبه: هزینه در وال استریت و افکار عمومی
بزرگترین مانع در مسیر کاخ سفید، عدم تابآوری بخشهایی از جامعه آمریکا بود که مستقیما متحمل هزینههای این جنگ شدند. وال استریت، که بازارهای جهانی را مدیریت میکند، بهشدت به ثبات در روابط تجاری وابسته است. اعمال تعرفهها بهطور مستقیم بر سودآوری شرکتهای چندملیتی آمریکایی، بهویژه آنهایی که زنجیرههای تأمینشان به چین گره خورده بود، تأثیر منفی گذاشت.
این تأثیرات اقتصادی، بهسرعت به نارضایتی در افکار عمومی تبدیل شد. برخلاف انتظار مبنی بر حمایت گسترده از سیاستهای حمایتگرایانه، هزینههای افزایش یافته برای مصرفکنندگان و کاهش اطمینان کسبوکارها، پایگاه حمایتی ترامپ را در این حوزه تضعیف کرد. این دو نیروی داخلی — فشار مالی از سوی سرمایهگذاران و اعتراض مصرفکنندگان — به یک چالش جدی برای تداوم سیاستهای تهاجمی تبدیل شد.
افزایش ابتکار عمل چین
وقتی حریف اصلی متوجه شد که جنگیدن با او هزینههای داخلی سنگینی دارد، ابتکار عمل به پکن منتقل شد. چین با درک ضعف در اراده سیاسی آمریکا برای تحمل هزینههای بلندمدت، از یک فاز انفعالی به یک فاز فعالانه حرکت کرد.
این ابتکار عمل با دو محور مشخص شد:
•تنظیم استراتژیک: پکن بهجای واکنش متقابل صرف، بر توسعه بازارهای جایگزین (مانند جاده ابریشم) و تقویت همکاریهای منطقهای تمرکز کرد تا وابستگی خود به غرب را کاهش دهد.
•برد بلندمدت: چین توانست با تکیه بر حمایتهای داخلی و مشوقهای دولتی، شرکتهای خارجی را وادار کند که به جای خروج کامل، فرآیند انتقال زنجیره تأمین را بهصورت کُند و تدریجی انجام دهند، که این امر به چین زمان بیشتری برای سازگاری داد.
در نتیجه، مناقشه تعرفهای به جای آنکه ابزار مهار باشد، تبدیل به فرآیند فرسایش کاخ سفید شده است، زیرا توانایی ترامپ برای حفظ جبهه داخلی در این نبرد، بهطور محسوسی کاهش یافته است، در حالی که پکن با اتکا به ساختار حکومتی متمرکز خود، توانسته است هزینههای جنگ را مدیریت و ابتکار عمل را حفظ کند.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
چه کاره دنیا هستید؟
-
تهدیدات تل آویو محدود به غزه و لبنان نیست
-
ضرورت مشارکت نخبگان در حکمرانی کشور
-
سدهایی در برابر حفاظت از میراث فرهنگی
-
مکر لندنیها برای نابودی فلسطین
-
شوک سیاسی به بازار بورس فرانسه
-
کمبود شدید پرستار در کشور
-
فرسایش جنگ تعرفهای در برابر افکار عمومی آمریکا
-
تحول در رشته رادیولوژی با هوش مصنوعی
-
ملت عاشورایی تسلیمپذیر نخواهد بود



