یک ماجرای هولناک در کنار دریای سرخ
دسیسه غربی، عبری، عربی برای سودان
قاسم غفوری
سودان بهعنوان یکی از کشورهای آفریقایی با موقعیت راهبردی و منابع خدادادی غنی بهویژه نفت و طلا طی سالهای اخیر با ناآرامیها و بحرانهای داخلی متعددی دستوپنجه نرم کرده است. حالآنکه این وضعیت در مقطع کنونی به یک فاجعه انسانی مبدل شده است که در نگاه نخست رنگ و بوی جنگ داخلی میان متحدانی دارد که روزی کودتا علیه البشیر را رقم زده و امروز به دنبال قدرت مطلق هستند.
سودان دارای موقعیت راهبردی است که از یکسو در دریای سرخ موقعیت قابلتوجهی دارد، چراکه عظیمترین بنادر و پایانههای نفتی عربستان درست مقابل سواحل سودان قرار دارد و از سوی دیگر دروازه قاره آفریقا و شاهراه این قاره محسوب میشود. همچنین سودان حلقه ارتباط بین چند کشور غرب آسیا و حوزه دریای مدیترانه با کشورهای عربی و آفریقایی است.
این کشور با قرار گرفتن در بخش مرکزی و گذرگاه اصلی رود نیل از موقعیت راهبردی برخوردار است.
نگاه ریشهای به تحولات سودان
نگاهی ریشهای به تحولات سودان نشان میدهد که درگیریهای مسلحانه در سودان از ۱۵ آوریل ۲۰۲۳ (۲۶ فروردین ۱۴۰۲) میان ارتش به فرماندهی «عبدالفتاح البرهان» که دولت مرکزی را در دست دارد و نیروهای پشتیبانی سریع به رهبری «محمد حمدان دقلو» ملقب به «حمیدتی» آغاز شد.این درگیریها در پی اختلاف بر سر چگونگی ادغام نیروهای پشتیبانی سریع در ارتش پس از کودتای نظامی سال ۲۰۲۱ علیه عمرالبشر شکل گرفت و تلاشهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ تاکنون بینتیجه مانده است. روند تحولات اخیر سودان نشان میدهد که عملا این کشور در مسیر تجزیه و دوپاره شدن قرار گرفته است، چرا که شبهنظامیان پشتیبانی سریع اکنون کنترل غرب سودان و بخش بزرگی از استان کردفان در همسایگی جنوب را در دست دارند و با تصرف فاشر عملا دارفور از دولت مرکزی جدا میشود و ارتش نیز خارطوم( پایتخت) و مناطق مرکزی و شرقی در امتداد دریای سرخ را در اختیار دارد. سودانی که زمانی یکی از کشورهای بزرگ آفریقا بود، امروز میرود تا به تکههای کوچکتر مبدل گردد که همچون لیبی هر بخش آن منطقه نفوذ یکی از بازیگران استعمارگر خارجی خواهد شد.
سکوتی که ناگهان شکسته شد
هرچند که نقش قدرتطلبی و جنگ داخلی در تحولات سودان را نمیتوان در تحولات اخیر نادیده گرفت، اما تشدید حملات و نیروهای پشتیبانی سریع در فاشر آنهم با جنایاتی که شباهت زیادی به رفتارهای گروههای تروریستی و رژیم صهیونیستی دارد ابعاد دیگری از این وضعیت بحرانی را آشکار میسازد.
نکته اساسی آن است که بر پایه دادههای سازمان ملل متحد، درنتیجه محاصره ۱۸ ماهه شهر الفاشر بیش از یکمیلیون نفر از ساکنان این شهر آواره و حدود ۲۵۰ هزار نفر در شرایط بسیار دشوار گرفتار شدهاند. همچنین قطعنامه ۲۷۳۶ شورای امنیت سازمان ملل نیز برای پایان دادن به درگیریهای سودان پیشتر مصوب شده بود، حالآنکه در طول این 18 ماه نه رسانههای مطرح جهان و نه نهادهای بینالمللی و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر موضعی در قبال سودان و فاجعه انسانی آن نداشتهاند. رسانههای غربی نیز در این مدت با سانسور و بسنده کردن به اخباری کوتاه عملا تحولات سودان را از دریچه اهمیت تقلیل داده بودند. حال آنکه ناگهان سودان به خبر یک آن رسانهها مبدل شده و با ژستهای بشردوستی و البته با کلیدواژه جنگ داخلی به پردازش آن روی آوردهاند. با این شرایط اکنون این سؤال مطرح است که چرا ناگهان سودان به کانون تحولات جهان مبدل میگردد.؟
سودان قربانی غارتگران منابع
چنانکه مقامات سودان بارها افشا کردهاند بخشی از بحران این کشور برگرفته از مداخلات کشورهایی همچون امارات، انگلیس و آمریکاست که برای منافع اقتصادی و گسترش سیاستهای استعماری در آفریقا جنگ و چند پارگی در این کشور را رقم زدهاند. آنانی که در کنار رژیم صهیونیستی در سال 2011 سودان را به شمالی و جنوبی تجزیه کردند برای سلطه بر منابع طلا، نفت و معادن این کشور ازجمله در دارفور جنگ داخلی و تشدید تنشها را دامن زدهاند، درحالیکه این جاهطلبی میلیونها قربانی برجای گذاشته است. در این میان تحولات سودان را در لابهلای تحولات کل آفریقا میتوان ارزیابی کرد. درگیریهای خونین در کامرون و تانزانیا پس از برگزاری انتخابات در کنار بحران سودان و لیبی و... حکایت از طرحی بزرگ دارد که بیارتباط باسیاستهای نظام سلطه برای نفوذ جدید در آفریقا نمیباشد، بهویژه این که از یکسو جنگ اقتصادی میان غرب با چین شدت گرفته است و از سوی دیگر آفریقا به کانون حمایت از فلسطین و مقابله با رژیم صهیونیستی مبدل شده و غرب برای حمایت از این رژیم گرفتار سازی این قاره در بحرانهای داخلی را کلید زده است. چنانکه در آمریکای لاتین با محوریت تنشآفرینی با ونزوئلا این سیاست را در پیشگرفته است.
ردپایی آشکار از غزه تا فاشر
نکته مهمتر تقارن این تحولات با افزایش فشارهای جهانی بر رژیم صهیونیستی به خاطر نسلکشی در غزه و لزوم پایان محاصره این منطقه است. رژیم صهیونیستی همواره آفریقا ازجمله سودان را منطقه نفوذ خود دانسته و با قراردادهای امنیتی، کودتا و یا جنگ داخلی این طراحی را پیش برده است که تجزیه لیبی، تجزیه جنوب سودان نمودی از این رفتار است. اهمیت سودان برای صهیونیستها چنان است که نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۴، نقشهای را نشان داد که سودان را بهعنوان یکی از اعضای «محور برکت» اسرائیل معرفی میکرد، چرا که در دوره اول ترامپ سودان برای سازش با صهیونیستها اعلام آمادگی کرده بود، اما
طوفان الاقصی این معادله را تغییر داده و سودان در مسیر حمایت از غزه قرار گرفت.
سناریوی تجزیه دوباره سودان
در مقطع کنونی به نظر میرسد که صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد، درحالیکه در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسلکشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد. بهعبارتیدیگر صهیونیستها با دمیدن در آتش جنگ سودان به دنبال فضای تنفس جهانی برای خویش هستند تا ضمن استمرار جنایاتشان در غزه و کرانه باختری پرونده سودان را اولویت جهانی ساخته تا با خرید زمان درنهایت پرونده جنایات و مجازات خویش را به حاشیه برانند چنانکه در سال 2001 نیز با حادثه 11سپتامبر پرونده آنها در دوران حاشیه و توجهات به افغانستان و القاعده معطوف شد.
سودان نیازمند همگرایی جهان اسلام
آنچه این روزها در سودان جریان دارد در کنار جنگ قدرت داخلی برگرفته از رفتارهای استعماری و سلطه گرایانه برخی کشورهای عربی و غربی با مدیریت رژیم صهیونیستی است که نتیجه آن قربانی شدن میلیونها نفر است. رویهای که راهکار مقابله با آن اجماع سریع کشورهای اسلامی و آفریقایی برای پایان دادن به جنگی است که جز تأمین منافع سلطه گران و رژیم صهیونیستی حاصلی به همراه ندارد. غرب که روزی با کودتای نرم و شعارهای بهاصطلاح آزادی خواهانه غرب گرایانه سودان را به بحران کشید، امروز به دنبال گام بعدی طراحی یعنی تجزیه دوباره آن و گسترش دامنه این وضعیت به سایر کشورهای آفریقایی و اسلامی است. چنانکه مشابه آن را در لبنان، سوریه، عراق و... دنبال میکند که مقابله جهانی با یک ضرورت برای جلوگیری از سایس پیکوی جدید در غرب آسیا و آفریقاست.
سودان بهعنوان یکی از کشورهای آفریقایی با موقعیت راهبردی و منابع خدادادی غنی بهویژه نفت و طلا طی سالهای اخیر با ناآرامیها و بحرانهای داخلی متعددی دستوپنجه نرم کرده است. حالآنکه این وضعیت در مقطع کنونی به یک فاجعه انسانی مبدل شده است که در نگاه نخست رنگ و بوی جنگ داخلی میان متحدانی دارد که روزی کودتا علیه البشیر را رقم زده و امروز به دنبال قدرت مطلق هستند.
سودان دارای موقعیت راهبردی است که از یکسو در دریای سرخ موقعیت قابلتوجهی دارد، چراکه عظیمترین بنادر و پایانههای نفتی عربستان درست مقابل سواحل سودان قرار دارد و از سوی دیگر دروازه قاره آفریقا و شاهراه این قاره محسوب میشود. همچنین سودان حلقه ارتباط بین چند کشور غرب آسیا و حوزه دریای مدیترانه با کشورهای عربی و آفریقایی است.
این کشور با قرار گرفتن در بخش مرکزی و گذرگاه اصلی رود نیل از موقعیت راهبردی برخوردار است.
نگاه ریشهای به تحولات سودان
نگاهی ریشهای به تحولات سودان نشان میدهد که درگیریهای مسلحانه در سودان از ۱۵ آوریل ۲۰۲۳ (۲۶ فروردین ۱۴۰۲) میان ارتش به فرماندهی «عبدالفتاح البرهان» که دولت مرکزی را در دست دارد و نیروهای پشتیبانی سریع به رهبری «محمد حمدان دقلو» ملقب به «حمیدتی» آغاز شد.این درگیریها در پی اختلاف بر سر چگونگی ادغام نیروهای پشتیبانی سریع در ارتش پس از کودتای نظامی سال ۲۰۲۱ علیه عمرالبشر شکل گرفت و تلاشهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ تاکنون بینتیجه مانده است. روند تحولات اخیر سودان نشان میدهد که عملا این کشور در مسیر تجزیه و دوپاره شدن قرار گرفته است، چرا که شبهنظامیان پشتیبانی سریع اکنون کنترل غرب سودان و بخش بزرگی از استان کردفان در همسایگی جنوب را در دست دارند و با تصرف فاشر عملا دارفور از دولت مرکزی جدا میشود و ارتش نیز خارطوم( پایتخت) و مناطق مرکزی و شرقی در امتداد دریای سرخ را در اختیار دارد. سودانی که زمانی یکی از کشورهای بزرگ آفریقا بود، امروز میرود تا به تکههای کوچکتر مبدل گردد که همچون لیبی هر بخش آن منطقه نفوذ یکی از بازیگران استعمارگر خارجی خواهد شد.
سکوتی که ناگهان شکسته شد
هرچند که نقش قدرتطلبی و جنگ داخلی در تحولات سودان را نمیتوان در تحولات اخیر نادیده گرفت، اما تشدید حملات و نیروهای پشتیبانی سریع در فاشر آنهم با جنایاتی که شباهت زیادی به رفتارهای گروههای تروریستی و رژیم صهیونیستی دارد ابعاد دیگری از این وضعیت بحرانی را آشکار میسازد.
نکته اساسی آن است که بر پایه دادههای سازمان ملل متحد، درنتیجه محاصره ۱۸ ماهه شهر الفاشر بیش از یکمیلیون نفر از ساکنان این شهر آواره و حدود ۲۵۰ هزار نفر در شرایط بسیار دشوار گرفتار شدهاند. همچنین قطعنامه ۲۷۳۶ شورای امنیت سازمان ملل نیز برای پایان دادن به درگیریهای سودان پیشتر مصوب شده بود، حالآنکه در طول این 18 ماه نه رسانههای مطرح جهان و نه نهادهای بینالمللی و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر موضعی در قبال سودان و فاجعه انسانی آن نداشتهاند. رسانههای غربی نیز در این مدت با سانسور و بسنده کردن به اخباری کوتاه عملا تحولات سودان را از دریچه اهمیت تقلیل داده بودند. حال آنکه ناگهان سودان به خبر یک آن رسانهها مبدل شده و با ژستهای بشردوستی و البته با کلیدواژه جنگ داخلی به پردازش آن روی آوردهاند. با این شرایط اکنون این سؤال مطرح است که چرا ناگهان سودان به کانون تحولات جهان مبدل میگردد.؟
سودان قربانی غارتگران منابع
چنانکه مقامات سودان بارها افشا کردهاند بخشی از بحران این کشور برگرفته از مداخلات کشورهایی همچون امارات، انگلیس و آمریکاست که برای منافع اقتصادی و گسترش سیاستهای استعماری در آفریقا جنگ و چند پارگی در این کشور را رقم زدهاند. آنانی که در کنار رژیم صهیونیستی در سال 2011 سودان را به شمالی و جنوبی تجزیه کردند برای سلطه بر منابع طلا، نفت و معادن این کشور ازجمله در دارفور جنگ داخلی و تشدید تنشها را دامن زدهاند، درحالیکه این جاهطلبی میلیونها قربانی برجای گذاشته است. در این میان تحولات سودان را در لابهلای تحولات کل آفریقا میتوان ارزیابی کرد. درگیریهای خونین در کامرون و تانزانیا پس از برگزاری انتخابات در کنار بحران سودان و لیبی و... حکایت از طرحی بزرگ دارد که بیارتباط باسیاستهای نظام سلطه برای نفوذ جدید در آفریقا نمیباشد، بهویژه این که از یکسو جنگ اقتصادی میان غرب با چین شدت گرفته است و از سوی دیگر آفریقا به کانون حمایت از فلسطین و مقابله با رژیم صهیونیستی مبدل شده و غرب برای حمایت از این رژیم گرفتار سازی این قاره در بحرانهای داخلی را کلید زده است. چنانکه در آمریکای لاتین با محوریت تنشآفرینی با ونزوئلا این سیاست را در پیشگرفته است.
ردپایی آشکار از غزه تا فاشر
نکته مهمتر تقارن این تحولات با افزایش فشارهای جهانی بر رژیم صهیونیستی به خاطر نسلکشی در غزه و لزوم پایان محاصره این منطقه است. رژیم صهیونیستی همواره آفریقا ازجمله سودان را منطقه نفوذ خود دانسته و با قراردادهای امنیتی، کودتا و یا جنگ داخلی این طراحی را پیش برده است که تجزیه لیبی، تجزیه جنوب سودان نمودی از این رفتار است. اهمیت سودان برای صهیونیستها چنان است که نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۴، نقشهای را نشان داد که سودان را بهعنوان یکی از اعضای «محور برکت» اسرائیل معرفی میکرد، چرا که در دوره اول ترامپ سودان برای سازش با صهیونیستها اعلام آمادگی کرده بود، اما
طوفان الاقصی این معادله را تغییر داده و سودان در مسیر حمایت از غزه قرار گرفت.
سناریوی تجزیه دوباره سودان
در مقطع کنونی به نظر میرسد که صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد، درحالیکه در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسلکشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد. بهعبارتیدیگر صهیونیستها با دمیدن در آتش جنگ سودان به دنبال فضای تنفس جهانی برای خویش هستند تا ضمن استمرار جنایاتشان در غزه و کرانه باختری پرونده سودان را اولویت جهانی ساخته تا با خرید زمان درنهایت پرونده جنایات و مجازات خویش را به حاشیه برانند چنانکه در سال 2001 نیز با حادثه 11سپتامبر پرونده آنها در دوران حاشیه و توجهات به افغانستان و القاعده معطوف شد.
سودان نیازمند همگرایی جهان اسلام
آنچه این روزها در سودان جریان دارد در کنار جنگ قدرت داخلی برگرفته از رفتارهای استعماری و سلطه گرایانه برخی کشورهای عربی و غربی با مدیریت رژیم صهیونیستی است که نتیجه آن قربانی شدن میلیونها نفر است. رویهای که راهکار مقابله با آن اجماع سریع کشورهای اسلامی و آفریقایی برای پایان دادن به جنگی است که جز تأمین منافع سلطه گران و رژیم صهیونیستی حاصلی به همراه ندارد. غرب که روزی با کودتای نرم و شعارهای بهاصطلاح آزادی خواهانه غرب گرایانه سودان را به بحران کشید، امروز به دنبال گام بعدی طراحی یعنی تجزیه دوباره آن و گسترش دامنه این وضعیت به سایر کشورهای آفریقایی و اسلامی است. چنانکه مشابه آن را در لبنان، سوریه، عراق و... دنبال میکند که مقابله جهانی با یک ضرورت برای جلوگیری از سایس پیکوی جدید در غرب آسیا و آفریقاست.



