فیلمی که باید زیبا صدایش کنیم

جواد شاملو
از پاره‌ای صحنه‌های تصنعی که بگویی نگویی شبیه فیلم‌هندی می‌شود که بگذریم، با یکی از دوست‌داشتنی‌ترین فیلم‌های ایرانی چند سال اخیر طرفیم. فیلمی که به طرزی نادر در مدح پدر بودن است و دختر داشتن. می‌گویم نادر، چون پدر در سینمای ایران عنصر مهجور و بعضاً مظلومی است. آن سیلی‌ای که لیلا خواباند بیخ گوش آن پیرمرد مفلوک، بارها به گونه‌ای نرم‌تر در فیلم‌هایی دیگر و به پدرانی دیگر نواخته شده بود. 
«زیبا صدایم کن» ایهام دارد. گویی کسی هم از زیبا می‌خواهد که صدایش کند و هم می‌خواهد که به نحوی زیبا صدایش کند. این ایهام در خود فیلم هم به چشم می‌آید. فیلم از سویی داستان خسرو است که در پی زیبا روانه می‌شود تا از سوی دخترش پذیرفته شده و رابطه مندرسش با او را ترمیم کند. از سوی دیگر هم داستان زیبا است که پدرش موفق می‌شود خود را به او اثبات کند و حالا این زیباست که از پی پدر روانه می‌شود تا او را نجات دهد و تبدیل به حلقه وصلی دوباره برای پدر و مادرش شود. 
خسرو، مردی که احتمالا به دلیل اختلال اسکیزوفرنیِ ناشی از تروماهای گذشته در آسایشگاه روانی زندگی می‌کند، می‌خواهد به تولد دخترش برسد. دختری که‌ حتی جواب زنگش را هم نمی‌دهد. اما خسرو پدر خوبی است، چون سمجی و سرسختی‌ای دارد که هر ناممکنی را شدنی می‌کند. قضاوت ما در مورد زیبا هم قضاوت مثبتی است. در همان سکانس ابتدای فیلم، وقتی زیبا به قاضی گفت حاضر است پول داروخانه‌داری که توسط یک مرد مورد سرقت قرار گرفته بود (و آن مرد دارو را برای همسرش می‌خواست) بپردازد، شخصیت زیبا برای ما ساخته شد. او  در سیرت قطعاً زیباست؛ بی‌برو برگرد. 
خسرو در روز تولد زیبا به او یک سرپناه می‌بخشد، یک خانه که پول پیشش با پس‌اندازی که زیبا از آن خبر نداشت پرداخته می‌شود. او همچنین به زیبا یک پدر می‌بخشد؛ او، خودش را برای دخترش به عنوان پیشکش تولد می‌آورد. خسرویی که بیمار و شکسته و کم و بیش پیر است، اما در پدری کردن همچنان تواناست. زیبا هم لطف پدر را بی‌جواب نمی‌گذارد، او همسرش را، زندگی از دست رفته و خانواده‌اش را به خسرو بر می‌گرداند. زیبا نوید بهبودی را به خسرو می‌دهد و مادرش را پیدا می‌کند، فیلم اینجا تمام می‌شود، ما اما اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خوشحالیم که یک خانواده سه نفره، از نو شکل گرفته است.
فیلمی که باید زیبا صدایش کنیم
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو