خوف و رجا در تراز دین و سیاست
بهای معیت
گروه فرهنگی
مولای متقیان فرمود: «خَيْرُ الْأَعْمَالِ اعْتِدَالُ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ». بهترین اعمال رسیدن به یک نقطه اعتدال است بین خوف و امیدواری. خوف و رجا، این دوگانه بنیادین در معارف دینی، نه صرفاً محتوایی برای الهیات، بلکه در حقیقت، عینکهایی هستند که ما برای نگریستن به متن مقدس و جهان هستی به چشم میزنیم. کیفیت تفسیر و جهتگیری وجودی ما، شدیداً متأثر از این است که کدام یک از این عدسیها را در کانون توجه قرار دادهایم. بسیاری از آیات قرآنی که اکنون در حافظه جمعی ما به عنوان آیات امیدبخش شناخته میشوند، قابلیت آن را دارند که با عینک خوف نگریسته شوند و موجب نگرانی عمیق و سازنده گردند؛ و رمز خوانش فعال و بالنده از دین، در گروی همین جابهجایی آگاهانه است.
آیهی شریفه «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» نمونه اعلای این خوانش دوگانه است. اگر تکیهی ما بر «یَجعَل لَهُ مَخرَجًا» و «یَرزُقهُ مِن حَیثُ لَا یَحتَسِبُ» باشد، آیه به یک فرمول تسکینبخش در لحظات مصیبت بدل میشود: خداوند نجات میدهد و روزی میرساند. اما خوانش عمیق و خوفمحور، بلافاصله ما را به ابتدای آیه ارجاع میدهد؛ به شرط کلیدی، یعنی «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ».
با این تأکید، آیه از صرف یک وعده به یک تعهد تبدیل میشود. دیگر تنها هنگام گره افتادن در کار به یاد گشایش الهی نمیافتیم، بلکه در زمان هجوم وسوسهها و موجهای میل نیز اهمیت بنیادین تقوا را به یاد میآوریم و میدانیم که فرج و روزی غیبی، پاداش یک مقاومت پیشینی است.
معصیت و مصیبت، هر دو بلاهایی هستند که راه گریز از آنها، جز با بالهای خوف و رجا میسر نمیگردد. در این مسیر، خوف نه ابزار یأسآفرینی، که پایی است برای فرار از دام گناه و سپری در برابر تیرهای تیز و دوربرد وسوسه؛ و رجا نه توجیهگر سستی و لاقیدی، که پایی است برای امیدواری در اوج بلا و سپری در برابر باران سیاه ناامیدی. این دو، نه نقطه مقابل، که در مقام عمل، مکمل یکدیگرند. ایمان واقعی، در همین مقام «بین الخوف و الرجا» است که استقرار مییابد؛ آنجا که شخص نه آنقدر به رحمت مطمئن است که گستاخی ورزد، و نه آنقدر از قهر نگران که از تکاپو باز ایستد.
بزرگان دین در این باره، زیباترین الگوها را ارائه دادهاند. نیل تنها جلوی پای کسی میشکافد که پیش از آن، در برابر امواج خروشان میل و وسوسه نیز «إنَّ مَعِی رَبِّی» گفته باشد و بر سر نفس اماره، عصای تقوا کوفته باشد. حضرت موسی آن زمانی که دختران شعیب را عقب گذاشت و خود پیشاپیش آنان به راه افتاد تا اندک احتمال گناه را هم از بین برده باشد؛ «إن معی ربی» گفت. جمله «با من است پرودگارمن»، در این نگاه دو معنای همزمان مییابد: خدا با من است؛ پس چگونه گناه کنم؟ (خوفی که مانع معصیت است). و خدا با من است؛ پس چگونه ناامید باشم؟ (رجایی که مانع مصیبت است). موسی علیهالسلام پیش از رسیدن به ساحل نیل، بارها بهای معیت را پرداخته بود. یوسف پیامبر نیز در اوج زیبایی و جوانی، در برابر تمنای وصالی که زلیخا از او داشت، با منطق «مَعاذَ اللَّهِ» از گناه گریخت؛ او با خود گفت چگونه در پیشگاه خداوند، تسلیم میل مافوق خود شوم؟ این مقاومت اخلاقی، این معجزه تقوا در برابر خطر عقوبت مافوق، او را شایسته آن ساخت که درهای بسته به روی او باز شوند. آن کسی از بلا با معجزه میرهد که در برابر گناه نیز از خود چیزی شبیه به معجزه نشان داده باشد.
رجای بیتقوا، دامگاه شکاکیت است. امیدوار بیتقوا نزدیک است به این جمله که «پس کو آن خدایی که دعای بندگانش را میشنود؟». افراد یا جوامعی که در تفاسیر خود، کفه رجا را به سمت «امید بیقید و شرط» سنگین میکنند، عملاً نیروی محرک برای خودسازی و مقابله با فساد و گناه را از دست میدهند و در نهایت در دام یک «دینداری سهلالوصول» گرفتار میآیند. بدین ترتیب، تقوا نه صرفاً یک وظیفه اخلاقی، بلکه بهای بازسازی معنا و حفظ مشروعیت جهانبینی دینی در برابر سیلابهای شکاکیت است.
این توازن حیاتی، هنگامی که از ساحت فردی به ساحت عمومی و ساختار سیاسی منتقل میشود، دچار انحرافهای مهلکی میگردد و دقیقاً در همین نقطه، فهم ما از خوف و رجا از یک بحث اخلاقی فراتر رفته و به مقدمهای برای تحلیل آسیبشناسی حکمرانی تبدیل میشود.
غلبۀ رجای بیتقوا در ساختار قدرت، بزرگترین آفت اجتماعی-سیاسی است. هنگامی که امید به امداد غیبی و «روزی از جایی که گمان نمیرود» (رجا)، بدون شرط «وَ مَن یَتَّقِ اللَّه» (خوف از پیامد معصیت جمعی) به گفتمان مسلط بدل میشود، یک تفکر تقدیرگرایانه انفعالی بر جامعه حاکم میگردد.
در چنین وضعی مسئولیتگریزی به فضیلت بد«امید» جای «پاسخگویی» را میگیرد و وقتی ساختار قدرت، خود را از خوفِ پیامدِ خطا، فساد و ظلم تهی کند، رجا بهجای آنکه نیرویی برای اصلاح باشد، به مُسکّنی برای تعویق بحرانها تبدیل میشود.
در این چارچوب است که اگر رهبر انقلاب اسلامی، با صراحت و طمأنینه از «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی» سخن میگوید، این گزاره نه یک شعار آرامبخش انتزاعی، بلکه برآمده از ایستادن واقعی در برابر استکبار، هزینهدادن، و تندادن آگاهانه به تبعات مقاومت است. «خدا با ماست» در این بیان، پسینیِ کنش است نه پیشینیِ توجیه؛ حاصلِ انتخابِ مسیر دشوار استقلال، نه پوششی برای فرار از مسئولیت. کسی میتواند از معیت الهی سخن بگوید که پیش از آن، خطر تحریم، تهدید، فشار و انزوا را به جان خریده و از خوفِ باختن منافع کوتاهمدت نترسیده باشد. این همان تلاقی خوف و رجاست: خوف از عدول از حق و سازش با باطل، و رجا به نصرت الهی در مسیری که عقل، اخلاق و شریعت آن را درست میدانند. در چنین نگاهی، «إن معی ربی» نه وعده مصونیت از سختیها، بلکه اعلام آمادگی برای عبور از آنهاست؛ جملهای که فقط وقتی مشروعیت دارد که گویندهاش عملاً در خط مقدم هزینه ایستاده باشد، نه در حاشیه امن توجیه.
مولای متقیان فرمود: «خَيْرُ الْأَعْمَالِ اعْتِدَالُ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ». بهترین اعمال رسیدن به یک نقطه اعتدال است بین خوف و امیدواری. خوف و رجا، این دوگانه بنیادین در معارف دینی، نه صرفاً محتوایی برای الهیات، بلکه در حقیقت، عینکهایی هستند که ما برای نگریستن به متن مقدس و جهان هستی به چشم میزنیم. کیفیت تفسیر و جهتگیری وجودی ما، شدیداً متأثر از این است که کدام یک از این عدسیها را در کانون توجه قرار دادهایم. بسیاری از آیات قرآنی که اکنون در حافظه جمعی ما به عنوان آیات امیدبخش شناخته میشوند، قابلیت آن را دارند که با عینک خوف نگریسته شوند و موجب نگرانی عمیق و سازنده گردند؛ و رمز خوانش فعال و بالنده از دین، در گروی همین جابهجایی آگاهانه است.
آیهی شریفه «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا» نمونه اعلای این خوانش دوگانه است. اگر تکیهی ما بر «یَجعَل لَهُ مَخرَجًا» و «یَرزُقهُ مِن حَیثُ لَا یَحتَسِبُ» باشد، آیه به یک فرمول تسکینبخش در لحظات مصیبت بدل میشود: خداوند نجات میدهد و روزی میرساند. اما خوانش عمیق و خوفمحور، بلافاصله ما را به ابتدای آیه ارجاع میدهد؛ به شرط کلیدی، یعنی «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ».
با این تأکید، آیه از صرف یک وعده به یک تعهد تبدیل میشود. دیگر تنها هنگام گره افتادن در کار به یاد گشایش الهی نمیافتیم، بلکه در زمان هجوم وسوسهها و موجهای میل نیز اهمیت بنیادین تقوا را به یاد میآوریم و میدانیم که فرج و روزی غیبی، پاداش یک مقاومت پیشینی است.
معصیت و مصیبت، هر دو بلاهایی هستند که راه گریز از آنها، جز با بالهای خوف و رجا میسر نمیگردد. در این مسیر، خوف نه ابزار یأسآفرینی، که پایی است برای فرار از دام گناه و سپری در برابر تیرهای تیز و دوربرد وسوسه؛ و رجا نه توجیهگر سستی و لاقیدی، که پایی است برای امیدواری در اوج بلا و سپری در برابر باران سیاه ناامیدی. این دو، نه نقطه مقابل، که در مقام عمل، مکمل یکدیگرند. ایمان واقعی، در همین مقام «بین الخوف و الرجا» است که استقرار مییابد؛ آنجا که شخص نه آنقدر به رحمت مطمئن است که گستاخی ورزد، و نه آنقدر از قهر نگران که از تکاپو باز ایستد.
بزرگان دین در این باره، زیباترین الگوها را ارائه دادهاند. نیل تنها جلوی پای کسی میشکافد که پیش از آن، در برابر امواج خروشان میل و وسوسه نیز «إنَّ مَعِی رَبِّی» گفته باشد و بر سر نفس اماره، عصای تقوا کوفته باشد. حضرت موسی آن زمانی که دختران شعیب را عقب گذاشت و خود پیشاپیش آنان به راه افتاد تا اندک احتمال گناه را هم از بین برده باشد؛ «إن معی ربی» گفت. جمله «با من است پرودگارمن»، در این نگاه دو معنای همزمان مییابد: خدا با من است؛ پس چگونه گناه کنم؟ (خوفی که مانع معصیت است). و خدا با من است؛ پس چگونه ناامید باشم؟ (رجایی که مانع مصیبت است). موسی علیهالسلام پیش از رسیدن به ساحل نیل، بارها بهای معیت را پرداخته بود. یوسف پیامبر نیز در اوج زیبایی و جوانی، در برابر تمنای وصالی که زلیخا از او داشت، با منطق «مَعاذَ اللَّهِ» از گناه گریخت؛ او با خود گفت چگونه در پیشگاه خداوند، تسلیم میل مافوق خود شوم؟ این مقاومت اخلاقی، این معجزه تقوا در برابر خطر عقوبت مافوق، او را شایسته آن ساخت که درهای بسته به روی او باز شوند. آن کسی از بلا با معجزه میرهد که در برابر گناه نیز از خود چیزی شبیه به معجزه نشان داده باشد.
رجای بیتقوا، دامگاه شکاکیت است. امیدوار بیتقوا نزدیک است به این جمله که «پس کو آن خدایی که دعای بندگانش را میشنود؟». افراد یا جوامعی که در تفاسیر خود، کفه رجا را به سمت «امید بیقید و شرط» سنگین میکنند، عملاً نیروی محرک برای خودسازی و مقابله با فساد و گناه را از دست میدهند و در نهایت در دام یک «دینداری سهلالوصول» گرفتار میآیند. بدین ترتیب، تقوا نه صرفاً یک وظیفه اخلاقی، بلکه بهای بازسازی معنا و حفظ مشروعیت جهانبینی دینی در برابر سیلابهای شکاکیت است.
این توازن حیاتی، هنگامی که از ساحت فردی به ساحت عمومی و ساختار سیاسی منتقل میشود، دچار انحرافهای مهلکی میگردد و دقیقاً در همین نقطه، فهم ما از خوف و رجا از یک بحث اخلاقی فراتر رفته و به مقدمهای برای تحلیل آسیبشناسی حکمرانی تبدیل میشود.
غلبۀ رجای بیتقوا در ساختار قدرت، بزرگترین آفت اجتماعی-سیاسی است. هنگامی که امید به امداد غیبی و «روزی از جایی که گمان نمیرود» (رجا)، بدون شرط «وَ مَن یَتَّقِ اللَّه» (خوف از پیامد معصیت جمعی) به گفتمان مسلط بدل میشود، یک تفکر تقدیرگرایانه انفعالی بر جامعه حاکم میگردد.
در چنین وضعی مسئولیتگریزی به فضیلت بد«امید» جای «پاسخگویی» را میگیرد و وقتی ساختار قدرت، خود را از خوفِ پیامدِ خطا، فساد و ظلم تهی کند، رجا بهجای آنکه نیرویی برای اصلاح باشد، به مُسکّنی برای تعویق بحرانها تبدیل میشود.
در این چارچوب است که اگر رهبر انقلاب اسلامی، با صراحت و طمأنینه از «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی» سخن میگوید، این گزاره نه یک شعار آرامبخش انتزاعی، بلکه برآمده از ایستادن واقعی در برابر استکبار، هزینهدادن، و تندادن آگاهانه به تبعات مقاومت است. «خدا با ماست» در این بیان، پسینیِ کنش است نه پیشینیِ توجیه؛ حاصلِ انتخابِ مسیر دشوار استقلال، نه پوششی برای فرار از مسئولیت. کسی میتواند از معیت الهی سخن بگوید که پیش از آن، خطر تحریم، تهدید، فشار و انزوا را به جان خریده و از خوفِ باختن منافع کوتاهمدت نترسیده باشد. این همان تلاقی خوف و رجاست: خوف از عدول از حق و سازش با باطل، و رجا به نصرت الهی در مسیری که عقل، اخلاق و شریعت آن را درست میدانند. در چنین نگاهی، «إن معی ربی» نه وعده مصونیت از سختیها، بلکه اعلام آمادگی برای عبور از آنهاست؛ جملهای که فقط وقتی مشروعیت دارد که گویندهاش عملاً در خط مقدم هزینه ایستاده باشد، نه در حاشیه امن توجیه.



