جایگاه عطار در ادبیات عرفانی زبان فارسی بی‌بدیل است

عطر خوش حکمت و عرفان

گروه فرهنگی
 نقل است که شبی تا روز نخفت و می‌گفت:
اگرم عذاب کنی من تو را دوست دارم
و اگر عفو کنی من تو را دوست دارم.
***
و گفت:
حِصنِ حصین نگاه داشتنِ زفان است
و مغزِ عبادت گرسنگی است
و دوستیِ دنیا سرِ همه خطاها است.
***
و گفت: 
«مؤمن را همه جایگاه ها مسجد بُوَد و روز همه آدینه بود و ماه همه رمضان بود»
یعنی هر کجا که بود با خدای بود.
***
رسول، عَلَیهِ السّلام، درویشی اختیار کرد. با سخاوت و خُلقِ نیکو بود، بی‌خیانت بود، وا دیدار بود، راهنمایِ خَلق بود، بی‌طمع بود، شرّ و خیر از خدای دید، وا خلقَش غَش نبود، اسیرِ وقت نبود، هرچه از آن خلق ترسند نترسید، هرچه خلق بدان امید دارند او نداشت، به هیچ غرّه نبود. این جمله صفتِ جوانمردان است. رسول عَلیهِ الصَّلٰوةُ وَ السّلام، دریایی بود بی‌حدّ [که] اگر قطره‌ای از آن بیرون آید همه آفریده غرق شود.
***
گفتند:
«چرا مدح گرسنگی بسی می‌گویی؟»
گفت:
«اگر فرعون گرسنه بودی
هرگز «اَنا ربّکُمُ ألاَعلَی» نگفتی.»
***
و گفت:
«نماز و روزه بزرگ است 
لکن کبر و حسد از دل بیرون کردن بزرگ‌تر است
 که دل جای نظرِ خداوند است.»  
***
و [جُنَیْد] گفت: اگر مرتضی این یک سخن به کرامت نگفتی، اصحاب طریقت چه کردندی و آن سخن آن است که سؤال کردند از مرتضی، رضی اللّه عنه، که «به چه خدای را شناختی؟» گفت:
«بدان که شناسا گردانید مرا به خود که او خداوندی است که شِبه او نتوانَد بود به هیچ صورتی و او را در نتوان یافت به هیچ حِسّی او را قیاس نتوان کرد به هیچ خلقی که او نزدیکی است در دوریِ خویش و دوری است از نزدیکیِ خویش. بالای جمله چیزها است و نتوان گفت که تحتِ او چیزی است و تحتِ جملهٔ چیز‌ها است [و نتوان گفت که بالای او چیست] و او نیست چون چیزی و نیست از چیزی و نیست به چیزی. سبحان آن خدایی که او چنین است و چنین نیست هیچ چیز غیرِ او»  و اگر کسی شرحِ این سخن دهد مجلّدی برآید. فَهِمَ مَنْ فَهِمَ.
***
نقل است که شیخ گفت:
آن کار که بازپسینِ کارها می‌دانستم
پیشینِ همه بود
و آن رضای والده [مادر] بود.
***
سایلی پرسید از آن شوریده‌حال
گفت «اگر نامِ مِهینِ (اسم اعظم) ذوالجلال،
می‌شناسی بازگوی ای مردِ نیک»
گفت: «نان است، این بِنَتوان گفت لیک»
مرد گفتش «احمقی و بی‌قرار
کِی بوَد نامِ مِهین نان، شرم دار!»
گفت «در قحطِ نِشابور، ای عجب
می‌گذشتم، گرْسِنِه، چل روز و شب
نه شنودم هیچ‌جا بانگِ نماز
نه دری بر هیچ مسجد بود باز
من بدانستم که نان نامِ مهینْست
نقطهٔ جمعیّت و بنیادِ دینْست
***
قطعه‌ها و ابیات بالا، همه ازکتاب تذکره الاولیای عطار نیشابوری بود؛ به غیر از شعر آخر که از کتاب مصیبت‌نامه او بود. عطار و آثار او، گنجینه‌ای از آرامش و دانش و حکمت است یکی از ثروت‌هایی که در کنار فردوسی و نظامی و مولوی؛ می‌توانیم در انبوه آثارش غرق شویم و در عمق دریای حکمتش، عمق یابیم. دکتر شفیعی کدکنی تا به امروز بی‌شک بهترین تصحیح را از آثار عطار و خصوصا «تذکره الاولیا» ارائه کرده و در باب آن می‌نویسد: 
«تذکرۀ الاولیاء کتابی است که به دوگونه می‌توان آن را خواند: هم مثل کتاب «حسین کُرد» قابل خواندن است هم به‌مانند «تراکتاتوس» ویتگن اشتاین. در قرائت نخستین کافی است چشم خود را روی سطرها سفر دهیم و حوادث را دنبال کنیم؛ که مثلاً چگونه حلاج را بر دار کرده‌اند یا وقتی به گفتاری از نوع سخن جنید دربارۀ اخلاص رسیدیم که می‌گوید: «فرضٌ فی فرضٍ فی نَفل»، بگوییم «آری، همان است که من می‌فهمم. مقصودش لابد شیرینی نُقل است» و با مراجعه به فرهنگ عمید معنی کلمات آن را به دست آوریم. در قرائت دوم روی هر سطر گاه، می‌توان روزها اندیشید. درست است که اینجا قلمرو زبان ارجاعی و بیان منطقی نیست؛ اما در همین زبان عاطفی و هنری هم ظرایفی وجود دارد که فهم آن ظرایف گاه به اندیشیدن بسیار نیاز دارد و به دانسته‌های بسیاری در حوزۀ معارف اسلامی. درین قرائت دوم یک فعل یا حرف اضافه‌ای که همراه آن فعل به کار رفته است می‌تواند روزها وقت مصحح کتاب و خوانندۀ جدی آن را بگیرد. من ادّعا ندارم که تمام پرسش‌های خوانندهٔ جدّی را پاسخ گفته‌ام ولی متجاوز از چهل سال، یکی از مشغله‌های ذهنیِ من فهم عبارات این کتاب و تصحیح آن بوده است. تذکرة‌الاولیاء نمایشگاه بزرگ حالات عارفان است در آینهٔ زبانِ ایشان. درین نمایشگاه بینشِ هنری حدود یک صد تن از آفریدگاران این نگاه هنری به نمایش گذاشته شده است».
 عطر خوش حکمت و عرفان
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو